على(ع) بر اساس نگرش معيارى و ميزانى كه به «عدل» داشت و آن را زيربناى همه چيز مىدانست، فلسفه كومتخويش را پىريخت. سياست و مديريت آن حضرت بر محور و مدار عدالت استوار شد و همين پافشارى و لابتبراجراى عدالت در همه ميدانها و حوزههاى حكومتبود كه براى آن بزرگمرد، دشواريها، بازدارندهها و دردسرها آفريد. جبهههاى سهگانه ناكثين و قاسطين و مارقين در برابر وى صفآرايى كردند. امام على(ع) خود مىدانست كه پذيرفتن مسؤوليت و مديريتحكومت پس از آن فراز و نشيبها نيازمند به دگرگونى همه جانبه و بازنگرى همه سويه در تمام ابعاد جامعه است [40] و با همين آگاهى بود كه در همان آغاز، سخن آخر و انجام را زد و فرمود: «الحق القديم لايبطله شىء.» [41] حق كهن به هيچ روى باطل نمى شود. روش آن حضرت با ميزان عدل پيش مىرفت از اين روى، آنان كه از او مىخواستند عطف به گذشته كند و كارى به آنچه در دوران پيشين، رخ داده، نداشته باشد، سخن بالا را فرمود. با استقرار حكومت عدل علوى، مردم احساس كردند كه دوران بدهبستان و باندى عمل كردن، تمام شد: «اكنون مردى زمامدار و كشتى سياست را ناخدا شده است كه دشمن اين ابزار است. هدف و ايدهاش مبارزه با اين نوع سياستبازى است. طبعا از همان روز اول ارباب توقع; يعنى همان رجال سياست، رنجش پيدا مىكنند. رنجش به خرابكارى منجر مىشود و درد سرهايى فراهم مىآورد....» [42] لكن جالب استبه اين نكته توجه شود كه امام على(ع) كه خود ميزان عدل بود و با اين تراز به رخدادها و واقعيتها و برخوردها و جناحبنديها مىنگريست، با دشمنانش نيز با همين ميزان رفتار مىكرد و از تراز عدالت ذرهاى سر بر نمىتافت.