بیشترلیست موضوعات مقدمه فصل يكم : فقط يك زن! فصل دوم : فقط يك دختر فصل سوم : مناقب فاطمه فصل چهارم : اختلاف نهضت اصحاب فصل پنجم : جسارت فصل ششم : فدك فصل هفتم : رحلت فصل ختام : يادگار فاطمه آخرين يادگار توضیحاتافزودن یادداشت جدید
شما اساس امامت را همچون سلطنت بر حيله و دسيسه و جنايات و جرايم قرار داده ديد و خواهد ديد كه از اين پس مردمى كه در حيله و تزوير و جرم و جنايت زبر دستند به نام امامت قيامت خواهند كرد و پاى پليد خود را بر منبر محمد صلى اللَّه عليه و آله خواهند نهاد و در اين راه اين آروز از قتل و سلب و فتنه و فساد، از هيچ عمل منكر و منهى خوددارى نخواهند كرد. قرشى ها! شما و اخيار شما نيكو مى دانيد كه رسول اللَّه فرمود: «الامر بعدى لعلى ثم لابنى الحسن و الحسين ثم للطاهرين من ذريتى.» شما اين حقيقت را بهتر و بيشتر از همه دريافته ايد ولى امروز خويش را به فراموشى همه اندازيد و دنياى ناپايدار را به آخرت جاويدان برمى گزينيد. شما اين دو روزه ى عمر را كه با رنج و درد و پيرى و ضعف و بالاخره مرگ مقرون است بر حيات ابدى كه هرگز از طراوت و نشاط فرو نيفتد و هرگز به فنا و دمار تهديد نشود رجحان داده ايد. شما همچون اقوام جاهلى كه در اعصار و قرون دستور پيامبران خود را ناچيز انگاشته اند و پاى جهل و غرور بر حقايق فشرده اند دير يا زود كيفر كردار خويش را خواهيد يافت و به عذاب سرمدى گرفتار خواهيد شد. «غما قليل تذوقون و بال امركم و تجزون بما قدمت ايديكم و ما اللَّه بضلام للعبيد.» ديگر ابوبكر از جايش تكان نخورد و دهانش را هم به هوس سخن وانكرد زيرا دريافت كه اين خطابه ها دنباله دار است. در اين هنگام كه ابوذر به جاى خود مى نشست مقداد از جاى خود برمى خاست. مقداد چنين گفت: - ابوبكر! از اين مظلمه كه به گردن گرفته اى بپرهيز و بدگاه پروردگار خود توبت و انابت جوى. ابوبكر! از گناه خود توبه كن و حق را به آن كس كه از تو و از همه سزاوارتر است وابگذار. تو هرگز فراموش نكرده اى كه رسول اكرم فرمان امامت را به نام على امضا كرده و تو را همچون مسلمانان ديگر به بيعتش دستور داده است. هم اكنون گردن تو مرهون بيعت اوست، به بيعت خويش وفا دارباش و نقض عهد و نكث بيعت را مجاز مشمار. شما به دستور رسول اكرم محكوم بوده ايد كه تحت فرمان اسامه بن زيد به جهاد عزميت كنيد. اين عاص بن وايل، اين موجود فرومايه كه «شانى» رسول اكرم بود و در قرآن كريم «ابتر» ناميده شد آن جا كه فرمود: «ان شانئك هو الابتر». اين عاص بن وايل شما را از اردوگاه به مدينه بازگردانيد و فسادى بدين عظمت در دين مبين اسلام پديد آورد. اين قريش خودخواه و احمق تو را به خود خواهى و حمق تشويق كرده اند و بر خلاف آنچه پنداشته اى همه زيان تو را خواسته اند. دنياى تو دير يا زود منهدم و مضمحل خواهد شد و تا چشم به هم گذارى خويشتن را در برابر خداى خويش خواهى يافت و سزاى كردارت را خواى ديد. ابوبكر! تو كه بهتر از همه مى دانى كه على مرتضى امام است و خليفه ى رسول اكرم است، ديگر ازاين طغيان و سرپيچى آرزويت چيست ؟ به خدا من از اين گفتار جز پند تو و صلاح ملت اسلام هدف ديگرى ندارم. «و الى اللَّه ترجع الامور.» مقداد با تلاوت اين آيت كريمه خاموش شد و بريده ى اسلمى به سخن درآمد و گفت: «انا اللَّه و انا اليه راجعون.» حق را تماشا كنيد كه از باطل چه رنج ها و فشارها مى بيند. اى ابوبكر! تودر حقيقت فراموش كرده اى يا خويشتن را به فراموشى بسته اى ؟ انسيت ام تناسيت ؟ يا اين كه نفس تو فريبت همى دهد و فتنه و فساد را با جمالى دلربا در پيش چشمانت به جلوه در مى آورد، و باطل را به صورت حق بر تو مى ناياند. اى ابوبكر! آيا به خاطر ندارى كه رسول اللَّه به ما چه فرمانى داده است ؟ مگر رسول اكرم نفرموده است كه على را اميرالمومنين بناميم ؟ مگر پيامبر صادق و مصدق خدا بارها على را به نام اميرالمومنين و قاتل الفاسقين به ما نشناسانيده است ؟ اى ابوبكر! پرهيزگار باش و نفس خويش را درياب. نفس خويش را درياب اى ابوبكر! پيش از آن كه اجلت فرارسد. و كوس رحلت بر بام سراى تو به صدا درآيد و شيون فراق از بالين تو برخيزد. پيش از آن كه به هلاكت درافتى اى ابوبكر! از مهلكه بگريز و حق على را به على كه مستحقتر و شايسته تر از تست واگذار. اين منبر و محراب را به غصب مگير و تا مى توانى از بى راهه به شاهراه برگرد. من اكنون صميمانه پندت داده ام و راه نجات را در پيش پاى تو گشوده ام وظيفه ام را كه فرد مسلمان در نصيحت و هدايت نسبت به مسلمانان ديگر دارد درباره ى تو ايفا كرده ام. «فلا تكوتن ظهيرا للمجرمين.» يار تبه گاران مباش اى ابوبكر! بريده سخن خود را كوتاه كرد و رشنه ى گفتار را به عمار ياسر داد.