زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

جواد فاضل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خالد بن وليد گفت:

- قهر كردن و كناره گرفتن اصلا كارى كودكانه است. در يك چنين شرايط كه بنى هاشم شبانه روز به خاطر خودشان فعاليت مى كنند كرسى خلافت را نبايد خالى گذاشت.

معاذبن جبل رويش را به سمت خالد بر گردانيد و گفت.

چاره ى اين قوم كه درياى سخن به روى زبانشان وج مى زند چيست ؟ خالد به جاى اين كه سخن بگويد شمشيرش را به اهتراز درآورد. و بالاخره قرار بر اين گذاشته شد كه روز ديگر يعنى در سومين روز كناره گيرى ابوبكر «متينگ» بزرگى تشكيل بدهند و خليفه را با
طمطراق بسيار به مسجد ببرند.

در طليعه ى آفتاب ابتدا خالد بن وليد با هراز هربه در خانه ى ابوبكر آمد. و بعد معاذ بن جبل با هزار نفر و بعد سالم بن معقل كه غلام آزاد شده حذيقه بود با هزار نفر و بعد ابوعبيده جراح با هزار نفر در آن جا اجتماع كردند و ابوبكر را از خانه به دركشيدند.

عمر بن خطاب از پيشاپيش اين جمعيت چهار هزار نفرى با شمشير كشيده مى رفت و بدين ترتيب خليفه را دوباره بر منبر رسول اكرم نشانيدند وقتى كه ابوبكر بر منبر نشست عمر همچنان كه شمشير برهنه به دست داشت فرياد كشيد: و اللَّه يا صحابه على لثن تكلم منكم رجل بالذى تكلم بالامس لناخذن الذى فيه عيناه.

عمر اصحاب على را با صراحت تهديد كرد:

- اگر از آن حرفها كه آن روز گفته ايد بار ديگر به ميان بياوريد با تيغ برهنه سر از پيكرتان خواهم پرانيد.

خالد بن سعيد در جواب عمر گفت:

- تو با شمشير خود تهديدم مى كنى پسر صهاك حبشيه! به خدا اگر على مرتضى اجازه بدهد روش سخن گفتن را به تو ياد خواهم داد. ما به فرمان جهاد گوش فرا داده ايم. پنجه هاى ما قبضه هاى شمشير را مى فشارد.

اميرالمومنين به خالد فرمود:

- بنشين، مساعى تو در خدمت بدين اسلام هرگز فراموش نخواهد شد پروردگار به تو پاداش جزيل عطا خواهد كرد.

خالد خاموش شد ولى سلمان فارسى به سخن درآمد:

- اللَّه اكبر! از رسول اللَّه شنيده ام كه وصى من على در همين مسجد با
دست جمعى از سگهاى جهنم مخذول خواهد ماند. من هيچ ترديد ندارم كه او خبر از امروز داده است.

عمر بن خطاب به شخصيت و عنوان درخشان سلمان احترام و اعتنايى نياورد با شمشير كشيده به وى حمله كرد ولى هنوز به سلمان نرسيده گريبانش به چنگ على افتاد.

على گريبان عمر را سخت فرو پيچيد و به يك تكان نقش زمينش ساخت و بعد گفت:

- گمان مدار اى پسر صهاك حبشيه كه با قوم ضعيفى روبرو شده اى نه اين طور نيست. ما با خدا و رسول خدا پيمان استوارى بسته ايم ما به احترام آن پيمان صبر خواهيم كرد اگر آن پيمان نبود امروز معنى ضعف و قوت را بر تو آشكار مى ساختم.

سپس به پيروان خود دستور داد كه مسجد رسول را ترك بگويند.

/ 81