بیشترلیست موضوعات مقدمه فصل يكم : فقط يك زن! فصل دوم : فقط يك دختر فصل سوم : مناقب فاطمه فصل چهارم : اختلاف نهضت اصحاب فصل پنجم : جسارت فصل ششم : فدك فصل هفتم : رحلت فصل ختام : يادگار فاطمه آخرين يادگار توضیحاتافزودن یادداشت جدید
علماى عامه بيش و كم به اين حوادث جنايى اعتراف دارند، اين حرفها ساخته ى روات شيعته نيست. «عزالدين بن ابى الحديد» علامه ى معتزله در شرح نهج البلاغه در پايان احاديثى كه به مناسبت غزوه ى بدر روايت مى كند چنين مى نويسد: زينب دختر رسول اللَّه همسر ابوالعاص لقيط بن ربيع بود زينب مسلمان بود ولى شوهرش كه از طرف پدر از آل عبد مناف بود و از طرف مادر پسر خاله اش بود كيش بت پرستى داشت. ابوالعاص لقيط بن ربيع تجارت مى كرد و در جهاد بدر به چنگ مسلمانان جنگجو افتاد. اسير شد، به مدينه آمد، يعنى به مدينه اش آوردند. رسول اكرم با اين كه ابوالعاص را دوست مى داشت زيرا هم پسر عمويش بود و هم دامادش بود و هم پسر هاله بنت خويلد يعنى خواهر زاده ى خديجه بود معهذا به او فرمود: «تا دين اسلان را نپذيرى در خدمت من آبرويى ندارى به علاوه دخترم زينب بر تو حرام است. من اكنون تو را به مكه مى فرستم ولى به اين شرط. شرطش اين است كه وقتى به مكه رسيدى دخترم زينب را به مدينه برگردانى.» ابوالعاص هم اين شرط را پذيرفت و از مدينه به مكه برگشت و بى درنگ براى زينب هودجى بست و مقدمات سفرش را به مدينه آماده ساخت. زينب كه پنج ماهه حامله بود با همه علاقه اى كه به شوهرش داشت از شوهرش دل كند و مكه را ترك گفت. و لى هنوز چند ميل از مكه دور نشده بود كه جمعى از بت پرستان قريش به نام اين كه انتقام خود را از مسلمانان بگيرند به دختر پيغمبر حمله آوردند هباربن اسود با كعب نيزه دختر رسول اللَّه را ترسانيد و در نيتجه ى اين هول و هراس دختر پيغمبر جنين پنج ماهه ى خود را سقط كرد. و قتى زينب به مدينه آمد و سرگذشت خود را براى پدر تعريف كرد رسول اكرم خون هباربن اسود را هدر ساخت و فرمود: «هبار را به كيفر اين جنايت در هر جا يافتيد بكشيد. خون ايين مرد فرومايه هدر است.» عزالدين ابى الحديد مى گويد: - من اين قصه را براى استادم ابوجعفر نقل كردم و در انتهاى اين قصه گفتم: اذا كان رسول اللَّه اباح دم هبار بن اسود لانه روغ زينب فالقت ذا بطنها فظاهر الحال انه لو كان حيالا باح دم من ورع فاطمه حتى القت المحسن. و قتى رسول اللَّه خون هبار بن اسود را به جرم اين كه زينب را ترسانيد و سبب سقط جنينش شد مباح ساخت ظاهرا اگر زنده بود خون كسانى را كه فاطمه را آزردند و محسنش را سقط كردند هم هدر مى ساخت اين طور نيست؟ ابو جعفر نقيب در پاسخ من درماند. پس از فكر عميقى گفت: - من نمى دانم در جواب شما چه بگويم. من در جواب اين مساله خاموشى را ترجيح مى دهم. ابوبكر و عمر در اين ماجرا كار وقاحت و پستى را به منتها درجه رسانيده بودند. على قسم خورده بود در خانه اش بنشيند و به جمع و ضبط كلام اللَّه بپردازد ولى اين قوم با قهر و جبر و خشونت و زور اصرارى مى ورزيدند كه از وى بيعت بگيرند تا بتوانند ديگران را هم در پاى منبر ابوبكر به زانو درآوردند. روات تاريخ درباره ى بيعت اميرالمومنين به اختلاف سخن گفته اند، گفته اند كه على با ابوبكر بيعت كرده و گفته اند بيعت نكرده ولى آنچه به تحقيق نزديكتر است اين است كه بالاخره على دست بيعت به ابوبكر نداده و فقط تعهد كرده كه بر خلاف مقام خلافت اقدامى به عمل نياورد. ادله اى كه نگارنده براى اثبات عقيده ى خود دارد از اين قرار است: الف: بيعت ابوبكر كه به اعتراف خود او و به اعتراف عموم مسلمانان «فلته» بود. يعنى حادثه اى غير مترقبه بود. يعنى امرى بود كه رويش فكر و مطالعه به عمل نيامده بود. و حتى به قول «سعيد خورى شرتونى» مسيحى صاحب فرهنگ اقرب الموارد در ترجمه لغت «فلته» حدث الامر فلته اى فجاه من غير تردد و لا تدبر حتى كانه افتلت سريعا. يقال: «كانت بيعه ابى بكر فلته» بيعت ابوبكر امرى بى پايه و بى مايه بود امر مشروعى نبود و آنچه مسلم است اين است كه على بن ابى طالب هرگز به امر نامشروع تسليم نمى شد. اگر على دست از حق خود كشيد تنها به خاطر اسلام بود. آن كس كه به خاطر اسلام از حقوق خود چشم مى پوشد محال است بيعت به حكومتى نامشروع بدهد و عملا كردار مردى را كه بر خلاف شرع بر مسند خلافت نشسته تصويب و تحكيم كند.