زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

جواد فاضل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب: گفته مى شود كه على را به قتل تهديد كرده اند. او در پاى منبر ابوبكر از عمر پرسيد اگر با ابوبكر بيعت نكنم چه خواهيد كرد عمر گفت گردن تو را خواهيم زد. او براى اين كه كشته نشود دست بيعت به ابوبكر داد.

اين سخن آن قدر سست و سخيف است كه نگارنده از حكايتش هم شرم مى كند.

على آن مرد مبارز و سلحشور كه در ركاب رسول اكرم بيش از هزار بار خود را بدهان مرگ انداخت. هزار بار مرگ مسلم و مقطوع را استقبال كرد. آن مرد جوانمرد كه در بستر رسول اللَّه آرميد، در بسترى آرميد كه مى دانست نيمه شب اين بستر در زير صدها شمشير تيز پاره پاره خواهد شد.

على آن مرد كه بارها قسم خورد من به مرگ از طفل به پستان مادر مانوس تو هستم.

يك چنيم مرد محال است از ترس جان خود با ابوبكر بيعت كند و حكومتى ناحق را براى حفظ جان خود حق بشمارد.

ج: در كتاب نهج البلاغه كه يك حديث قطعى السند و نسبتش به اميرالمومنين على محقق و مسلم است بيش از چندين مقام نام خلفا و جريان غصب خلافت به ميان مى آيد. اميرالمومنين در همه جا از سكوت و گوشه ى گيرى خود ياد مى كند و هرگز نامى از بيعت خود خواه به رغبت و خواه به اجبار بر زبان نمى راند.

اگر على با ابوبكر يا عمر يا عثمان بيعت كرده بود مسلما از بيعت خود ياد مى فرمود و يا دست كم دشمنانش به اعتراض وى زيان
مى گشودند و بيعتش را بر حقانيت خلفا دليل مى شمردند. ولى نه در خطب و مواعظ و نامه هاى خود به اين امر اعتراف كرد و نه ديگران حين گفتگو و احتجاج بيعت او را به رخش كشيدند.

فقط ملامتش مى دادند كه چرا خاموش نشسته و گذاشته است حقش «اين حق كه عقيده دارد مال او بود» در دست ديگران بيفتد. خوارج نهروان هم در احتجاج خود از سكوت على ايراد گرفتند اما نگفتند چرا با ابوبكر بيعت كرده است.

خوارج نهراون سعى بسيار به كار مى برده اند كه در زندگانى على ابن ابى طالب نشان انحراف و نقطه ى ضعفى به دست بياورند و على را از علو و عظمتش فروكشند ولى با اين وجود نامى از بيعت وى به زبان نياورده اند.

د: اگر افسانه ى بيعت على به خلفاى نامشروع صورت حقيقت داشت ديگر اختلافى ميان ملت اسلام به جا نمى ماند. زيرا مساله ى خلافت حل شده بود.

ديگر طايفه ى اماميه به خلفا عنوان غاصب نمى دادند چون تسليم على كلمه ى غصب را در اين دعوا محو مى ساخت.

پس اين كه ما مى گوييم حق اهل بيت را غصب كرده اند و اصحاب رسول اللَّه مى گفتند اين خانواده مقهور و مغضوب شده اند بيجا نمى گوييم تا ابتدا حقى را مستقر و سملم نشناسيم لغت غصب را هرگز به زبان نمى آوريم. اگر على به ابوبكر بيعت كرده بود حق خود را عملا به وى تسليم داشته و تسليم حق طبعا تحويل حق از تسليم كننده به طرف تحويل است و پس از تسليم و تحويل ديگر سخنى باقى نيست. و لى متجاوز از سيزده قرن است كه طايفه ى حقه ى اماميه فرياد مى زند.

حق آل محمد را غصب كرده اند. بر آل محمد ستم كرده اند مقام آل
محمد را از كفشان ربوده اند. و اين ادعا مبتنى بر بقاى اين حق است يعنى ما مى گوييم كه حق از آل محمد بديگران انتقال نيافته هم چنان بر جاى خود باقى است، منتها غاصبين بر رويش دست گذاشته اند و ميان حق و اهل حايل شده اند.

ه - على بن ابى طالب برادر رسول اللَّه و وصى رسول اللَّه و وزير رسول اللَّه و داماد پيغمبر اكرم بود.

او شخصيت كوچكى نبود كه جمعى از اراذل قريش برويش شمشير بكشند و طناب بگردنش بيندازند و در پاى سرير ابوبكرش به زانو درآورند و جبرا از وى بيعت بگيرند.

ابوبكر و كميته ى سياستش به همين اندازه كه على در كنج خانه بنشيند و به كارشان كارى نداشته باشد با منتهاى امتنان و تشكر قانع بودند. اين قوم از خدا مى خواستند كه على خود را از محيط سياست به كنار بكشد و ميدان را براى آنان خالى بگذارد و وقتى ديدند كه على از مبارزه و جدال كناره گرفته كلاهشان را به آسمان انداختند و محرمانه بربخت و اقبال خود آفرين ها گفتند.

على مرتضى در آن هنگام مى توانست به يك لحظه نيمى از مستملكات اسلام را بر ضد خليفه ى وقت بشوراند و انقلالبى در جزيره العرب برانگيزد كه سالها دست و بال خليفه و كارگردانان دستگاهش را بند كند و اگر على نمى خواست يعنى به خاطر دين نو بنياد اسلام به يك چنين كارى اقدام نمى كرد، ديگر دشمنان به مصلحت خود نمى دانستند كه بر وى بتازند و دست هايش را به پشت به بندند و با يك چنين ترتيب وحشيانه و قبيج از وى بيعت بگيرند زيرا جرات نمى كردند كه اين قدر جسارت كنند.

/ 81