امام(ع) در روايتي ميفرمايد: «الا لاخير في علم ليس فيه تفهم» (كتاب فضل العلم، باب صفةالعلم) بدانيد خيري در علمي كه در آن تفهم و انديشه نباشد، نيست. مرحوم شعراني در شرح اين قسمت ميفرمايد: هر عالم به لغت عربي هنگام نظر به حديث ظاهر نيز بر مردم حجت است، ليكن منظور از تفهم كه در اين حديث بدان امر شده اين نيست: چرا كه همه مردم در اين معنا شريكاند و فضلي بر ديگران ندارند. پس در واقع فهم يك مطلب غير از لفظ و ظاهر آن است و عبارت است از استفاده از قرائن همراه با آن. مثلا اگر شنيده شد كه ظاهر روايتي دال بر تجسم و جبر بود مثل اينكه «ولدالزنا نجيب نميشود»، (يا اينكه) «خدا به او نظر نميكند» بايد با كمك قرائن آن را از ظاهرش انصراف داد و همين است سر مدح عقل در بسياري از روايات (ج 2، ص 86) ملاصالح مازندراني در شرح حديث نهم از باب صفت علم و فضل آن در مقام فرق بين محدث با عالم در روايات، مقايسه جالبي ارائه ميدهد. در آن حديث آمده است كه: «الراوية لحديثنايشد به قلوب شيعتنا افضل من الف عابد»، روايت كننده حديث ما كه با آن قلوب شيعيان ما را استحكام بخشد برتر از هزار عابد است. ايشان چنين آورده است. اين حديث با توجه به احاديث سابق به ما ميفهماند كه نقل و انتقال حديث بدون تفهيم در آن، بيش از عبادت هزار عابد ارزش دارد، اما اگر با علم و تدبر باشد به مراتب بيشتر (يعني بيش از هفتاد برابر) ارزش دارد. مرحوم شعراني فرموده است: امام(ع) عالم را افضل از هفتاد هزار عابد و راوي حديث را افضل از هزار عابد قرار دادهاند، پس ارزش عالم هفتاد برابر محدث ميباشد… و حق اين است كه در همين جا هم مسلماً مقصود امام(ع) صرف نقل الفاظ حديث نبوده بلكه راوي بايد آن را بفهمد و انتقال دهد، به خصوص كه در حديث قيد شده كه:«يشد به قلوب شيعتنا» كه تنها با فهم روايت و تطبيق آن با قرآن و عقل و ساير روايات حاصل ميشود. (ج 2، ص 23)
ب- نقد قول به تشابه قرآن
در حديث سوم از باب صفةالعلما، امام(ع) در وصف فقيه واقعي ميفرمايد: «و لميترك القرآن رغبة عنه الي غيره» نبايد قرآن را به جهت رغبت و تمايل به غير آن ترك نمايد. علامه شعراني در ذيل اين حديث آوردهاند: يكي از وساوس شيطاني كه در اين زمانهاي اخير شايع شد، آن است كه برخي معتقدند: جميع آيات قرآن يا اكثر آنها متشابه است و هيچ كس آن را نميفهمد، مگر اينكه درباره آن روايتي وارد شده باشد، و در نتيجه قرآن را ترك كردهاند، چرا كه در مورد غالب آيات تفسير صحيحالسندي از اهل بيت(عليهمالسلام) وارد نشده است. در صورتي كه اكثر آيات قرآن اساساً احتياجي به تفسير منصوص ندارد و اگر بنا بر عدم تدبر در آيات باشد مگر با وجود نهي از معصوم، لازمهاش ترك قرآن است نه جمع بين قرآن و حديث: پس در واقع تارك قرآن مجتهدين اهل نظر نيستند بلكه محدثين و اخباريين هستند كه جز به نص روايت، قرآن را حجت نميدانند. (ج 2، ص 82) در جايي ديگر (حديث 16 از بابالنوادر كتاب فضلالعلم) امام(ع) ميفرمايند: «ان رواة الكتاب كثير و ان رعاته قليل و كم من مستنصح الحديث مستغش الكتاب». به راستي كه راويان كتاب فراوانند و مراعات كنندگانش اندك و چه بسا آنانكه حديث را ناصح اما كتاب خدا را فريبنده بپندارند. علامه شعراني در ذيل اين حديث ميفرمايد: اين كلام رد بر بعضي اخباريين است كه تارك قرآن و متمسك به روايات ميباشند. و مثل اينكه اينها در زمان ائمه(ع) نيز بودهاند كه عليرغم وصيت نبياكرم(ص) نسبت به تمسك به ثقلين و حجيت هر كدام از قرآن و عترت… اينها حديث را اهل نصح و خيرخواهي گرفتند و كتاب خدا را غاشي و فريبنده شمرده، و كسي كه به قرآن عمل نميكند، مثل آن است كه آن را كلامي مهمل و فريبنده- نعوذ بالله- ميداند. چون به لفظش برخورد ميكند ميگويد در آن تحريف رخ داده و چون به معنايش ميرسد ميگويد متشابه است يا اينكه شايد منسوخ باشد به آيهاي كه نميدانيم، در حالي كه او به شدت وقوع تحريف در احاديث را انكار ميكند (و ظواهر آنها را همگي حجت ميداند) (ج 2، ص 223).