علامه شعراني علاوه بر حساسيت خاص و فوقالعاده و كوشش در جهت خلوص و تخليص معارف ديني از هرگونه خلط و التقاط و انحراف، سعي بليغي در نشان دادن ريشههاي انحراف در اعتقادات كه در بسياري موارد برخاسته از روش شناسيهاي نادرست ميباشد، نموده است. به سه مورد مهم كه در آثار آن مرحوم توجهي خاص به آنها شده اشاره ميشود:
1- نقد روششناسي ظاهر گرايان
ظاهرگرايان هم در بين اهل سنت (تحت عنوان حنبليها و ظاهريها و مجسمه) و هم در بين شيعه (چه در قرون اوليه و چه در قرون اخير) نمايان شدهاند. ايشان راه حفظ دين و سنت معصوم را در اكتفا نمودن به ظاهر حديث ميدانند و تمام معارف ديني را براي همه، حتي عوام قابل فهم دانسته و ماوراء آن يعني تعمق در آيات و روايات و تمسك به علوم عقلي و نقلي و… براي فهم احاديث را منكر شدهاند، به خصوص با علوم عقلي نظير فلسفه- كلام و مانند آن مخالفند و آنها را ميراث يونان و تمدنهاي ديگر دانسته و غالباً با هر عنوان جديدي به مخالفت برميخيزند. (از بين وجوه ياد شده برخي موارد با نحله اخباريان مشتركند كه بدانها اشاره ميشود).
الف) نقد نظريه دلالت عدم فهم بر بطلان
نقدهاي علامه شعراني غالبا به شيوه جدال احسن بوده و با استفاده از خود روايات و ظاهرگرايان صورت گرفته است. از جمله در ذيل حديث چهارم باب العلم كه از قول حضرت عيسي(ع) آمده است: اي بنياسرائيل حكمت را به جهال و نادانان باز مگوئيد كه به آنان ظلم روا داشتهايد. ايشان چنين استفاده نموده است: پس فراگيري تمام علوم متعلق به دين بر همه مردم لازم نيست چرا كه بخشي از آن را عقول بيشتر مردم در نمييابند و از اين حديث استفاده ميشود كه قضيه آنچه عوام آن را نفهمند باطل است يا نيست.» صحيح نميباشد. (ج2، ص139) و در جايي ديگر امام(ع) در محاجه با زنديق، انكار باري تعالي را بيوجه دانسته و به او فرموده است: تو از همه راهها و طرق كه كاوش نكردهاي، پس چگونه انكار ميكني؟ يعني: عدمالوجدان لايدل علي عدمالوجود: نيافتن مستمسكي براي نفي نميباشد. (ج 3، ص 9)