باز شدن افقهاي جديد از علوم تجربي- انساني (اعم از فردي و اجتماعي) بر افكار بشر موجب تكوين تدريجي نوعي بينش از جهان و طبعاً اصطلاحات و لغات نوظهور و نيز طرح سئوالات جديدي كه قبلا سابقه نداشته گرديده است، لذا يك عالم ديني در مقام تبيين جهان بيني و ايدئولوژي و تبليغ اسلامي ميبايست رسالت الهي تبليغ خود را با زبان روز انجام دهد، چنانچه در حديث شريف آمده كه: «العالم بزمنه لايهجم عليه اللوابس» [عالم به زمان خود مورد هجوم اشتباهات و فتنههاي گمراه كننده واقع نميشود] مرحوم شعراني با عنايت به اين نكته در حد وسع خود با علوم روز و مكاتب جديد فكري بشر آشنايي داشت و لذا ميتوانست در بيان دقيق و جالب برخي مسائل عقيدتي و فلسفي يا حقوقي و فقهي از مثالها و زبان علوم جديد استفاده كند. در اين زمينه چند نمونه ذكر ميشود:
الف) توضيح وحدت حقيقت وجود:
علامه شعراني در توضيح وحدت حقيقت وجود، در ذيل حديث سوم از باب «النهي عن الصفه به غير ما وصف به نفسه» ميفرمايد: وجود حقيقت واحدي است و ماهيات حدود آن و اعتباراتي كه بر آن عارضاند. ميتوان اين مطلب را تشبيه نمود و به آنچه كه در زمان ما ثبت شده كه نور و صوت و مغناطيس همه از سنخ امواج و تموجهايي هستند كه در هوايا اتر منتشر ميشوند، نظير تموج امواج آب هنگامي كه چيزي در آن ميافتد، يعني در واقع يك حقيقت واحد است كه در اذهان ما به صور مختلف ظاهر ميشود، گاهي در قالب صوت، و گاهي در قالب نور و گاهي به صورت مغناطيس و الكتريسيته. همچنين وجود نيز بنا به اصالت وجود حقيقتي واحد است كه تنها به شدت و ضعف، متفاوت است و ماهيات ظهورات آن در ذهن ما ميباشند. (ج 3، ص 266)