گويى مرا زبان و دهن نيست - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

مسعود سعد سلمان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گويى مرا زبان و دهن نيست





  • امروز هيچ خلق چو من نيست
    لرزان تر و ضعيف تر از من
    انگشترى است پشتم گويى
    از نظم و نر عاجز گشتم
    از تاب درد سوزش دل هست
    وين هست و آرزوى دل من
    صدرى كه جز به صدر بزرگيش
    چون طبع و خلق او گل و سوسن
    لل و در چو خط و چو لفظش
    اصل سخن شده ست كمالش مداح بس فراوان دارد
    مداح بس فراوان دارد



  • جز رنج ازين نحيف بدن نيست
    در باغ، شاخ و برگ و سمن نيست
    اشكم جز از عقيق يمن نيست
    گويى مرا زبان و دهن نيست
    وز بار ضعف قوت تن نيست
    جز مجلس عميد حسن نيست
    اقبال را مقام و وطن نيست
    در هيچ باغ و هيچ چمن نيست
    والله كه در قطيف و عدن نيست
    و اندر كمالش ايچ سخن نيست ليكن از آن يكيش چو من نيست
    ليكن از آن يكيش چو من نيست


/ 68