كار من بين كه چون شگفت افتاد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

مسعود سعد سلمان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كار من بين كه چون شگفت افتاد





  • روزگارى است سخت بي بنياد
    شير بينم شده متابع رنگ
    نه بجز سوسن ايچ آزادست
    نه نگفتم نكو معاذالله
    مهترانند مفضل و هر يك
    نيست گيتى بجز شگفتى و نيز
    صد در افزون زدم به دست هنر
    در زمان گردد آتش و انگشت
    بار انده مرا شكست آرى
    نشنود دل اگر بوم خاموش
    گرچه اسلاف من بزرگانند
    نسبت از خويشتن كنم چو گهر
    چون بد و نيك زود مي گذرد
    نز بد او به دل شوم غمگين اين جهان پايدار نيست از آن
    اين جهان پايدار نيست از آن



  • كس گرفتار روزگار مباد
    باز بينم شده مطاوع خاد
    نه بجز ابرهست يك تن راد
    اين سخن را قوى نيامد لاد
    اندر افضال جاودانه زياد
    كار من بين كه چون شگفت افتاد
    كه به من بر فلك يكى نگشاد
    گر بگيرم به كف گل و شمشاد
    بشكند چون دوتا كنى پولاد
    نكند سود اگر كنم فرياد
    هر يك اندر همه هنر استاد،
    نه چو خاكسترم كز آتش زاد
    اين چو آب آن يكى دگر چون باد
    نه ز نيكش به طبع گردم شاد كه بر آبش نهاده شد بنياد
    كه بر آبش نهاده شد بنياد


/ 68