مدح خدايگان و ناى خداى عرش آن بندگى كه بودش در دل، نكرد از آنك اين مدح خوان دعا كندش زان كه در جهان بر بنده مهر داشت چهل سال و هرگز او صاحب قران تو بادى تا هست مملكتفرزندكانش را پس مرگش عزيزدار فرزندكانش را پس مرگش عزيزدار
جز بر زبان نراند و جز اندر دهان نداشت يك هفته داشت چرخش و جز ناتوان نداشت كم بود نعمتى كه بر اين مدح خوان نداشت بر هيچ آدمى دل نامهربان نداشت زيرا كه مملكت چو تو صاحب قران نداشتكاو خود به عمر جز غم فرزندكان نداشت كاو خود به عمر جز غم فرزندكان نداشت