بر عمر خويش گريم يا بر وفات تو؟ - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

مسعود سعد سلمان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بر عمر خويش گريم يا بر وفات تو؟





  • بر عمر خويش گريم يا بر وفات تو؟
    رفتى و هست بر جا از تو ناى خوب
    ديدى قضاى مرگ و برون رفتى از جهان
    خلقى يتيم گشت و جهانى اسير شد
    گر بسته بود بر تو در خانه ى تو بود
    تو نااميد گشتى از عمر خويشتن
    نالد همى به زارى و گريد همى به درد
    بر هيچكس نماند كه رحمت نكرده اى
    مانا كه پيش خواست ترا كردگار از آنك
    خون جگر ز ديده برون افكند همى
    گويد كه با كه گويم اكنون غمان دل
    اندوه من به روى تو بودى گسارده
    جان همچو خون ديده ز ديده براندمى
    از مرگ تو به شهر خبر چون كنم كه نيست ايزد عطا دهادت ديدار خويشتن
    ايزد عطا دهادت ديدار خويشتن



  • واكنون صفات خويش كنم ياصفات تو؟
    مردى و زنده ماند ز تو مكرمات تو
    ناديده چهره ى تو بنين و بنات تو
    زين در ميان حسرت و غربت ممات تو
    بر هر كسى گشاده طريق صلات تو
    نوميد شد به هرجا از تو عفات تو
    آن كس كه يافتى صدقات و زكات تو
    كز رحمت آفريد خداوند ذات تو
    شادى نبود هيچ ترا از حيات تو
    مسكين برادر تو سعيد از وفات تو
    وز كه كنون همى شنوم من نكات تو
    و آرام يافتى دل من از عظات تو
    گر هيچ سود كردى و بودى نجات تو
    دشمن ترين خلق جهان جز نعات تو يكسر كناد عفو همه سيت تو
    يكسر كناد عفو همه سيت تو


/ 68