جنّة المعلاّة - حج در اندیشه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در اندیشه اسلامی - نسخه متنی

سید علی قاضی عسکر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ازرقى مىنويسد: برخى از مردم مكه نيز مىگويند درهاى كه به آن دره ابن يوسف مىگويند، همهاش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است. همانان مىگويند: عبدالمطلب در زندگى خود همين كه نور چشمش كم شد (نابينا گرديد) سهم خود را ميان پسرانش تقسيم كرد و به اين جهت سهم عبدالله به پيامبر ـ ص ـ رسيد. خانهاى كه ميان صفا و مروه است... و كنار خانهاى است كه در دست جعفر بن سليمان است. و آن نيز متعلق به عباس بوده است. ستون و نشانه رنگينى كه هر كس از مروه به صفا مىآيد از كنار آن سعى مىكند، كنار خانه عباس است. برخى هم پنداشتهاند كه اين خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است.

خانه ام هانى دختر ابوطالب نيز در كنار در گندم فروشها و كنار مناره است، كه در توسعه دوم مهدى عباسى ـ در سال 167 هجرى ـ ضميمه مسجدالحرام شده است.

(93)عقيل بن ابى طالب خانهاى را كه پيامبر در آن متولد شد، گرفت وتصرف كرد و معتب بن ابىلهب كه نزديكترين همسايه پيامبر ـصـ بود خانه خديجه را تصرف كرد و بعدها به صدهزار درهم به معاويه فروخت.

عباس بن عبدالمطلب نيز خانهاى بين صفا و مروه داشته است.

فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام كمى بيشتر از 36 ذرع بوده است.

عبدالمطلب نيز نزديك چاه زمزم خانه داشته است، شِعْبِ و خانه ابن يوسف نيز از آنِ ابىطالب بوده است.

احمد سباعى مىنويسد: در سوق الليل خانهاى است كه «مالالله» ناميده مىشود و در آن به مريضها كمك كرده به آنها غذا مىدهند، نزديك اين خانه شِعْبِ ابن يوسف قرار دارد كه اينك شِعْبِ على ناميده مىشود و در آن خانههاى عبدالمطلب بن هاشم و ابى طالب و عباس ابن عبدالمطلب قرار دارد.

خانه خديجه بنت خويلد مادر مؤمنان در مكه، در كوچهاى معروف به كوچه «حجر» كه به آن «زفاق العطارين» (كوچه عطاران) نيز مىگويند قرار دارد. فاطمه ـ س ـ در همين خانه متولد شده، از اين رو به مولد فاطمه ـ س ـ معروف است.

و نيز آمده است: حضرت خديجه ـ س ـ در همان خانه وفات يافت ورسول خدا ـ ص ـ تا زمان هجرت در آن سكونت داشت، سپس عقيل ابن ابىطالب آن را گرفت و...

آنگاه در اين مكان مسجدى ساختند كه فضاى سرپوشيده (رواق) است. در آن هفت طاق وجود دارد كه روى هشت ستون قرار گرفته است.

و در ميانه ديوارى كه سوى قبله قرار گرفته، سه محراب است كه در دو طرف آن 26 سلسله (زنجيره) قرار دارد. در مقابل آن نيز چهار طاق بر 5 ستون هست كه بين اين دو رواق صحنى واقع شده و رواق دوم از رواق قبلى كوچكتر است; زيرا در نزديكى آن برخى از مكانهايى است كه مردم براى زيارت آن خانه، به آنجا مىآيند و آن سه مكان عبارتند از:

1ـ مكانى كه گفته مىشود محلّ ولادت حضرت فاطمه ـ س ـ است.

2ـ مكانى كه به آن «قبةالوحى» گفته مىشود و چسبيده به مكان ولادت حضرت فاطمه ـ س ـ است.

3ـ مكانى كه به آن «مختبى» گويند كه كنار قبةالوحى است ]و آن جايى است كه رسول خدا ـ ص ـ مخفيانه مردم را به اسلام دعوت مىنمود [برخى نيز گفتهاند براى مصون ماندن از سنگپرانى مشركان، پيامبر ـ ص ـ در آنجا مخفى مىشد...

كوتاه سخن آن كه:

علاوه بر آنچه گذشت، در نقشههاى موجود در حجاز (قديم و جديد) دقيقاً محل شِعْبِ على و شِعْبِ بنىهاشم، و شِعْبِ بنىعامر، در نزديكى مسجدالحرام مشخص گرديده و هيچكس قبرستان ابىطالب را كه در شِعْبِ ابى دُبّ واقع شده، شِعْبِ ابىطالب نام ننهاده است. بنابراين وجود شِعْبِ در آن مكان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن، كاملاً قابل توجيه است; زيرا:

اولاً: آن منطقه محل سكونت اين خاندان بوده است.

ثانياً: امكان زيستن و استفاده از ذخاير غذايى و امكانات موجود در خانهها وجود داشته است وگرنه چگونه ممكن است در يك منطقه خشك پر از سنگلاخ و بدون سايبان آنهم در آفتاب سوزان مكه، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند؟!

ثالثاً: منطقهاى كه هم اينك قبرستان ابوطالب ناميده مىشود، در دوره جاهلى نيز قبرستان بوده و نمىتوان گفت رسول خدا ـ ص ـ به همراه ابىطالب و تعدادى زن و كودك، تمامى مناطق موجود در مكه را رها ساخته، به قبرستان پناه آورند!

رابعاً: حجون ـ همانگونه كه گذشت ـ خارج از مكّه بوده و اين با نقلهايى كه مىگويد: صداى ضجّه و شيون كودكان از بيرون شِعْبِ شنيده مىشد، سازگارى ندارد.

خامساً: در پارهاى نقلها آمده است كه گاهى شرايط به اندازهاى سخت مىشد كه محاصره شدگان بناچار از گياهان و برگ درختان براى رفع گرسنگى استفاده مىكردند.

در حالىكه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مكه گياه و درختى وجود نداشته، تا محاصره شدگان از آن استفاده نمايند.

سادساً: براساس آنچه ازرقى نقل كرده، معلوم مىشود حتى تا سال دهم هجرت (حَجّةالوداع) هنوز در منطقه حَجون كسى سكونت نداشته، و اين منطقه تا چند قرن، خارج از شهر مكه بوده است.

سابعاً: اين قسمت از مكّه، اساساً منطقه مسكونى نبوده، و خانه و كاشانهاى در آن وجود نداشته، به شكلى كه پس از چند سال رسول خداـ ص ـ براى توقف چند روزه در آن، از خيمه استفاده فرمودند.

ابوالواليد مىگويد: پيامبر ـ ص ـ پس از هجرت به مدينه، ديگر وارد خانههاى مكه نشدند و در سفرهاى مكه هرگاه طواف ايشان تمام مىشد به منطقه بالاى مكه مىرفتند و آنجا خيمههايى براى ايشان زده مىشد.

عطاء نيز مىگويد: آن حضرت در سفر حجةالوداع پيش از رفتن به عرفات و قبل از حركت از مكه همچنان در منطقه بالاى مكه بودند.

وى سپس مىافزايد كه: روز فتح مكه به پيامبر ـ ص ـ گفته شد آيا در منزل خودتان در مكه فرود نمىآييد؟ فرمودند مگر عقيل براى ما خانهاى باقى گذاشته است، به پيامبر ـ ص ـ گفته شد: در خانهاى ديگر غير از خانه خودتان منزل كنيد، نپذيرفته و فرمودند: در خانهها منزل نمىكنم و در همان بالاى مكه در حجون داخل خيمهاى بودند و از آنجا به مسجدالحرام مىآمدند، همچنين سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مىكند كه گفته است پيامبر ـ ص ـ را در فتح مكه ديدم كه در حجون داخل خيمهاى زندگى مىكردند و براى هر نماز به مسجد مىآمدند.

از آنچه گذشت به خوبى روشن مىشود كه شعب ابىطالب در مكانى غير از قبرستان ابوطالب قرار داشته، و چنين اشتباهى از چه زمان و براساس چه دليل و مدركى رخ داده، معلوم نيست.

تنها كسى كه احتمال داده شِعْبِ ابى طالب در منطقه حجون قرار گرفته، حلبى است وى پس از بيان محل ولادت رسول خدا ـ ص ـ مىگويد:

آنچه در پيش آمده منافاتى با اين كه شِعْبِ ابى طالب كه خود از بنىهاشم بوده، در كنار حجون قرار داشته، ندارد; زيرا امكان دارد ابىطالب به تنهايى در اين شِعْبِ زندگى مىكرده است. والله اعلم.

ليكن دليلى بر صحّت اين نقل وجود نداشته، و شايد از كلمه «والله اعلم» حلبى بتوان فهميد كه وى نيز به صحت آن اطمينان نداشته است.

بنابراين سير طبيعى جريان، بدين شكل بوده كه وقتى ابوطالب، بنىهاشم و بنوالمطلب از سوى دشمن در معرض خطر جدّى قرار گرفتند، براى ايجاد يك دژ محكم و جبهه قوى در برابر آنان، همگى اطراف ابىطالب كه چهرهاى سرشناس و انسانى نيرومند بود گرد آمدند و در يك مكان به نام شِعْبِ ابىطالب اجتماع كردند و با ايجاد پستهاى نگهبانى و استفاده از تاكتيكهاى مختلف به دفاع از خويش و شخص رسول اكرم ـ ص ـ پرداختند وآنگاه كه محاصره خاتمه يافت بنىهاشم و بنومطلب از شِعْبِ خارج و به خانههاى خويش رفتند و ديگر به شِعْبِ ابىطالب مراجعت ننمودند. متون تاريخى مؤيد اين معناست و اين نكتهاى است كه برخى به آن توجه نداشتهاند.







جنّة المعلاّة

در دهانه كوه «حَجون» در مكّه مكرمه درهاى وجود دارد كه به نام «شِعب أبى دُبّ» معروف است.(103) اَبى دُبّ مردى از قبيله بنى سُواءة بن عامر است كه چون ساكن آن دره بوده، اين مكان را به اسم او، نامگذارى كردهاند.

ياقوت حموى در معرفى اين شعب مىنويسد:

شعب ابىدب در مكّه واقع شده، و ابودُبّ مردى از قبيله بنىسُواءة بن عامر بن صعصعه بوده است.

اين درّه كه در شمال شرقى مكه قرار گرفته، «شِعب جَزّارين»; يعنى درّه قصابان نيز ناميده مىشود.

شعب المقبره
برخى نيز اين درّه را «شعب المقبره» نام نهادهاند.(107) علت اين نامگذارى اين است كه از دوره جاهلى به اين طرف، مردگان اهل مكه در همين مكان به خاك سپرده مىشدند.

ازرقى نوشته است:

مردم مكه در دوره جاهلى و آغاز اسلام، مردگان خود را در درّه ابى دبّ كه بخشى از حجون است تا دره «صُفىِّ» يعنى «صُفىِّ السّبابِ» و در درهاى كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش، گورستان مردم مكه است دفن مىكردند، سپس منطقه گورستان بالاتر كشيده و پيوسته به كوه و گردنه اذاخر و كنار محوطه حرمان شد.

وى در جاى ديگر مىنويسد: «مردم مكه مردگان خويش را در دوره جاهلى و آغاز اسلام، در سمت راست و چپ وادى دفن مىكردند. سپس همگان گورهاى مردگان خويش را در درّه سمت چپ قرار دادند و امروز هم گورهاى مردم مكه عموماً همان جاست، مگر قبور خاندانهاى عبدالله بن خالد بن اسيد بن ابى العيص بن امية بن عبدشمس و سفيان بن عبدالاسد ابن هلال بن عبدالله بن عمر بن مخزوم كه آنان همچنان مردگان خود را در گورستان بالا و كنار چشمه و نخلستان خرما دفن مىكنند.»
ابن ظهيرة در توضيح اين مطلب مىگويد: «مقصود از سمت راست، درّه ابى دب است كه امروز معروف به درّه عفاريت و درّه سلاخهاست ومقصود از سمت چپ درّه صفى است.»

مقبرة المعلاة

اين قبرستان در گذشته به مقبرة المعلاّة معروف بوده و برخى نيز آن را مَعَلىّ (به لام و يا) ناميدهاند.(110) و در ميان اهل مكّه، «جنة المعلاة» شناخته مىشود.

ابن عباس مىگويد: پيامبر ـ ص ـ درباره اين گورستان فرمود: «اين گورستان مردم مكّه، چه نيكو گورستانى است.»
كثير بن كثير (از شعراى مشهور قرن اول هجرى) درباره اين گورستان اشعارى اين چنين سروده است:

كم بِذاكَ الحَجُون مِنْ اَهْلِ صِدْق و كُهُول اَعِفَّة و شَباب
سَكَنُوا الجَزَع جَزْعَ بيت أبى مو سى إلى النَّخْلِ مِنْ صُفىِّ السّبابِ
«در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از پيران و جوانان پاكدامن خفتهاند، آنان در محله «جزع» كه محل «جزع» كه محل خاندان ابوموسى است تا سرزمين «نخل» و «صفى السباب» سكونت داشتند.»
اين گورستان و منطقه حجون در گذشته كاملاً مشخص بوده و شعراى عرب، درباره آن اشعار فراوانى سرودهاند از جمله:

1ـ فَلمّا الْتَقَيْنا بِالْحَجُونِ تَنَفَسَّتْ تَنَفُّسَ محزونِ الفؤاد سَقيم
«هنگامى كه در حجون به هم رسيديم آهى كشيد، آهى كه از يك انسان دلگرفته بيمار برمىخيزد.»
ديگرى مىگويد:




  • 2ـ و ارادتِ الكَديد مُجْتَرعات
    حُزْنَ وادِى الحَجُونِ بالاَثْقالِ



  • حُزْنَ وادِى الحَجُونِ بالاَثْقالِ
    حُزْنَ وادِى الحَجُونِ بالاَثْقالِ



(115)«شترانى كه تشنه به سرزمين كديد(116) رسيدند، و بار سنگين از درّه حجون گذشتند.»
و شاعر ديگرى چنين مىسرايد:




  • 3ـ لَيالى سُمّارِ الْحَجُونِ اِلى الصَّفا
    خُزاعة اذخلَّت لها البيت جُرْهُمَ



  • خُزاعة اذخلَّت لها البيت جُرْهُمَ
    خُزاعة اذخلَّت لها البيت جُرْهُمَ



«شبهاى شب زندهداران حجون تا صفا; يعنى خزاعه، هنگامى كه جرهميان خانه خدا را براى آنان گذاشتند.




  • و لَوْ نَطَقتَ بَطْحاؤُها وَ حَجُونُها
    و خيفُ مِنىً و المِأزِمان و زمزم



  • و خيفُ مِنىً و المِأزِمان و زمزم
    و خيفُ مِنىً و المِأزِمان و زمزم



«اگر سرزمين بطحا وحجون به سخن درآيند، و خيف در منا ومأزمينو زمزم نيز زبان داشته باشند.»
ازرقى از محمد بن عبدالله بن صيفى نقل كرده است كه:

«هر كس در اين گورستان (گورستان مكه) دفن شود روز قيامت ايمن مبعوث مىشود.»
يكى از امتيازات اين گورستان اين است كه برابر با بخشى از كعبه قرار دارد.

ازرقى مىگويد: پدر بزرگم مىگفت:

«هيچ درّهاى را در مكه نمىشناسيم كه كاملاً روبروى بخشى از كعبه باشد و در آن انحرافى نباشد، مگر همين درهاى كه گورستان است كه بطور مستقيم روياروى و برابر كعبه است.»
مقبرة المعلاة از گذشته تاكنون مورد احترام مردم مكه بوده و برخى نيز عقايد خاصّى درباره آن داشتهاند.

محمد بن منصور مىگويد: از افراد مورد اعتماد ساكن مكّه شنيدم كه مىگفتند ابا نصر ابن الفخار گفته است: «در خواب ديدم انسانى را كه در قبرستان معلاة به خاك سپرده شده بود، از قبر خارج ساخته، به محل ديگرى منتقل مىكنند علّت آن را پرسيدم، گفتند: اين قبرستان بدعتگزاران را در خود نمىپذيرد.»
برخى از اهل سنّت زيارت اين قبرستان را بدان جهت كه تعدادى از صحابه و تابعين و بزرگان از علما و شايستگان را در خود جاى داده، مستحب دانستهاند.(122) و از آنجا كه كوه حجون مشرف بر اين قبرستان است، برخى آن را «مقبرة الحجون» ناميدهاند.

جوهرى مىگويد: «حَجُون (به فتح حاء) كوهى است در مكه و آنجا
قبرستان است.»

/ 52