در انديشه اجتماعى امروز غرب آزادى به معناى مجبور نبودن انسان و مواجه نشدن او با مانعى براى انتخاب گونه اى از ارزشها، اخلاق و رفتار در زندگى مطرح مى شود . ولي اين نكته هم مورد اتفاق است كه نمى توان چنين معناي وسيعي را به طور مطلق و به بدون هيچ قيد و بند و حد و مرزى پذيرفت و تقديس كرد. زندگى اجتماعى انسان خود عاملى است كه انسان را مجبور به پذيرش محدوديتهايى بر سر راه اين آزادى مى كند. مسئله مهم براى انديشمندان غربى افزايش آزادى انسان در زندگى فردى و اجتماعى و به حداقل رساندن محدوديتها به ويژه در بخشى است كه از سوى دولت براى برقرارى نظم اجتماعى اعمال مى شود .