ايـن تـربيت و فرهنگ وايمان اسلامى بود كه مردم را در برابرقدرت عظيم طاغوتى و شيطانى و استبدادى بسيج كرد; در برابر قدرت عظيم وابـسته و پشتوانه او در خارج , در برابر قدرت نظامى و سياسى و جاسوسى و اقتصادى , در برابر استبداد داخلى و استعمار خارجى به قـيام وا داشـت. انـسان فـكر مى كرد آيا اين ملت با دست خالى در بـرابر ايـن هـمه قـدرت مسلط مى تواند حركت كند و خود را از اين بـندها نجات دهد و آزاد سازد ؟ فرياد و فرمان اسلام مرتب به گوش او خـواند كـه اگر تصميم بگيرى مى توانى عظيم ترين طاغوتها را در هم بشكنى. مردم حركت كردند و ديدند تربيت اسلامى به آنها مى گويد آنچنان مردمى آزادى دارند كه بتوانند حتى تاريخشان را عوض كنند و ايـن اراده و حركت و شعور و آگاهى و بيدارى و تصميم مردم است كه مى تواند دگرگونى تاريخى به وجود آورد. يـكى از بـزرگترين نـقاط حـساس فلسفه و جهان بينى اسلام در مورد انـسان هـمين اسـت كـه به انسان و شعور و اراده او ارزش مى دهد. نـمى گويد صـبر كـن , سر بزير باش كه يك روزى خود بخود در تاريخ تضاد پيدا مى شود و شرايطى فراهم مى گردد كه تضاد داخلى و طبقاتى اوضـاع را عوض كند , و يا اينكه منتظر باش يك روزى چنين و چنان مـى شود. خـير , مـى گويد نـبايد منتظر بمانى بلكه با استفاده از واقعيتهاى موجود و شرايط و حسابگريها تصميم بگيرى تا بتوانى به تدريج محيط را عوض كنى.