يكي از استدلالهايي كه در مسئله آزادى از سوى فيلسوفان غربى مطرح مى شود آنست كه انسان موجودى است كه بايد با تلاش خود خويش را تعيّن ببخشد و انسانيت خويش را با دستان خود بسازد. ساخته شدن و تحقّق انسانيت هم هنگامى صورت مى پذيرد كه استعدادهاى انسانى او شكوفا شود. هر انسانى بايد از فرصت زندگى استفاده كند تا خويشتن و خود انسانيش را پرورش دهد و شكوفا كند و بدون اين تلاش هر انسان در پژمردگى و ركود و تباهى كشنده فرو مى رود. آزادى راه شكوفا كردن اين استعدادها و تعيّن بخشيدن به انسان است. بحث تحقّق خود انسانى و بستگى آن به آزادى انسان هم از سوى فيلسوفان غربى مطرح شده و هم در انديشه اسلامى مورد توجه قرار گرفته است. در اينجا يك بحث در مورد ماهيت خود حقيقى انسان و راه تحقق بخشيدن و شكوفايى آن است و بحث ديگر در مورد نقش آزادى در اين امر است: انسان موجودى است برخوردار از استعدادها و توانهاى بى شمار و داراى آگاهى نسبت به خود و استعدادهايش و طالب آن است كه بتواند اين تواناييها و استعدادها را به مرحله بروز و تحقق برساند. انسان هر چه اين توانائيها را بارزتر و بالفعل تر ببيند و خود را در شكوفا كردن اين استعدادها موفق تر احساس كند به احساس رضايت بيشترى دست مى يابد و خود را زنده تر و موفقتر مى يابد.