آزادی در اندیشه اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يـعنى مـا مـجبور نـمى كنيم , چون آن ايمانى كه از روى جبر باشد ارزش نـدارد. بنابر اين , مردم مجبور نيستند راه حق را بپذيرند امـا دعوت پيامبران و فضل الهى , لطف را تمام كرده است. دو ظرف غـذاست: يكى سمى و ديگرى تقويت كننده; پيغمبر مىآيد مى گويد اين مـسموم و بـراى تو خطرناك است و آن يى مقوى و مفيد است. اختيار وجود دارد آزادانه هر كدام را خواستم بخورم. اساس كار پيامبران و اسـلام اين است كه مردم با آزادى راه را انتخاب كنند , چون در غـير ايـن صـورت ارزش ندارد. بهتر است انسان اول بينديشد و بعد انتخاب كند. اين راه برايش ارزش دارد. اگر در يك محيط اسلامى كسى دين ديگرى داشت و نخواست دين اسلام را قـبول كـند او را مـجبور نمى كنند. پيامبر اسلام كه وارد سرزمينى مى شد هيچگاه بالاى سر مردم شمشير نمى گرفت كه يا مسلمان شو يا تو را مى كشيم. نه , مردم آزاد بودند كه مسلمان شوند يا نشوند. حتى شـواهد تـاريخى نشان مى دهد كه تا چهار قرن بعد از آنكه اسلام به ايـران آمـده بود, بعضى از آتشكده ها سر پا بودند, با آنكه قدرت حـاكمه مسلمانها مى توانست همان روز اول آتشكده ها را ويران كند. امـا اجـازه داد كـه آتشكده ها و كليساها بماند و به دين خودشان هـمان طور كـه مى خواهند معتقد باشند. اسلام هم محيط تربيتى سالمى بـه وجـود آورد و تـبليغات وسيعى انجام داد و به تدريج گروههاى غير مسلمان به اسلام پيوستند.