خربوزه مجانى - بخشش نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خربوزه مجانى
مردپيري كه فقرازسرو صورتش مي باريد،جلويك دكان ميوه فروشي ايستاده بودوگريه مي كرد .ميوه فروش ازاوپرسيد؟باباچراگريه مي كني ؟جواب داد .گرسنه ام .ميوه فروش دلش برحم آمد .خربوزه اي نصف كردونيمي ازآنرابه پيرمرددادولي وقتي آنراخوردبازهم گريه مي كرد .بازعلت راپرسيدوبازگفت گرسنه ام بازهم نصف ديگرخربوزه را باودادوعجب آنكه بعدازخوردن آن همچنان گريه راادامه داد .اين بارميوه فروش باتعجب پرسيد .خوب بابا،حالاچراديگرگريه مي كني ؟جواب دادمي ترسم خربوزه بعدي هم كه مي دهي مثل خربوزه اولي بيمزه باشد!