از مرحوم حاجي ميرزا خليل رحمه الله تعالي نقل شده كه فرمودند من درعلم طب چندان درس نخوانده بودم و استادي نديده بودم ،ز همه اين مهارت و بصيرت ، ازبركت دادن يك نان بود و آنچنان بود كه در ايام جواني بقصد زيارت حضرت معصومه عليهاسلام مشرف بقم شدم و درآنجا بلكه در جاهاي ديگر ، گراني سختي بود كه نان بزحمت بدست ميامد ، در آن زمان ما بين دولت ايران و روس نزاع بود و اسرا را آورده بودند و در بلاد متفرق كرده بودند از زن و مرد و صغير وكبير .من در يكي ازحجرات دارالشفاء كه عمارتي است در زير مدرسه ، متصل بصحن شريف و دراو حجراتي است كه غرباء و مترددين درآن منزل ميكنند منزل كرده بودم .روزي ببازار رفته و رنج فراواني كشيدم تا ناني بدست آورده و قصد منزل كردم دربين راه بزني ازاسراي نصاري رسيدم كه طفلي در بغل گرفته بود و از گرسنگي ، رخسارش زرد شده بود ، چون مرا ديد ،گفت شما مسلمانان رحم نداريد كه خلق را اسير ميكنيد و گرسنه نگه ميداريد پس بر او رقت كردم و آن نان را باو دادم و از او گذشتم .روز چيزي نخورده و شب نيز چيزي نداشتم ،تنها درمنزل نشسته بودم ، ناگاه مردي داخل حجره شده و گفت بي بي مرا دردي رسيده كه بي طاقت شده و نام آنرا برد اگر طبيبي سراغ داري كه علاجش را بپرسم ممنون ميشوم .بر زبانم جاريشد كه فلان چيز خوبست ، گمان كرد كه من طبيبم ، رفت .و گفت پس ساخت و خورد و فورا بهبودي يافت ساعتي نكشيد كه همان مرد تامد با يك مجموعه كه در آن الوان اطمعه بود با يكعدد اشرفي و معذرت و تشكر بسيار !!! فردا آنزن قضيه درد و دواي فوري خود را براي آشنايان نقل كرد كه چنين طبيبي نديده بودم وبعضي از ايشان بپاره اي امراض مبتلا بودند جوياي منزل من شده و پرسيد بهمان نحو از مفردات ، بدون معرفت باصل مزاج و طبيعت آندوا ، چيزي گفتم ، رفت و خورد و شفا يافت .خبر منتشر شد ، بر من هجوم آوردند بهمان نحو چيزي ميگفتم و خوب ميشدند ، سود زيادي بدستم آمد پس تحفه حكيم مومن كه در طب است پيدا كردم و مراجعه نمودم كه لامحاله اسامي مفردات و امزجه آنها را ياد بگيرم ، چندي درآنجا ماندم ، آنگاه برگشتم بطهران و بمراجعه كتب مشغول شدم و در اندك وقتي معروف و مشهور و نامم دراسامي استادان ثبت شد و همه آن از اثر ايثار آن قرص نان بود والله العالم ./ فوائد الرضويه ص 293