مرواريد گرانبها - بخشش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بخشش - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرواريد گرانبها

روزي درشكارگاه ،مردي چندخربزه موبرانه نزداوكتاي فرستاد .

همراهان اوكتاي پول وجواهري همراه نداشتند .

يكي اززنان همراه اوكتاي ،موكاخاتون دودانه مرواريدبسيارگرانبهادرگوش داشت .

اوكتاي دستوردادكه مرواريدهارا بعنوان پاداش به آنمردبدهد .

موكاخاتون گفت:اين مرد،قدروقيمت اين مرواريدهارانمي داندومانندآنست كه زعفران راپيش درازگوش نهند،اجازه بده فردابه اردوبيابدوبالش وجامه بپاداش بستاند .

اوكتاي گفت:اين مرددرويشي است بي چيز،طاقت آنرانداردكه تافرداصبركند .

اين مرواريدهانيزجائي نخواهندرفت .

ودوباره به نزدمابرخواهندگشت .

موكاخاتون مرواريدهارابه مرددرويش دادواوشادمان وخرم بازگشت .

مرواريدهاراببازاربردوبه دوهزار دينارفروخت .

خريداركه گوهري نفيس بدست آورده بود،تصميم گرفت آنهارا بعنوان تحفه نزداوكتاي ببرد .

درموقعي كه مرواريدهارابراي تقديم به خان برد، موكاخاتون حاضربوداوكتاي خطاب به وي گفت:نگفتم مرواريدهابه نزدماباز خواهندگشت ؟درويش ازنزدماشادمان رفت ومرواريدهادوباره بدست مابازگشتند .

/ 30