عمدهترين مخالفت شيخ فضلاللّه بر محورهاى ذيل استوار است:
1. جدايى نبوّت و حكومت (دين و سياست)؛ 2. تأسيس قانون جدا از شريعت اسلامى؛ 3. عدم نظارت فقيهان؛ 4. مساواتخواهى؛ 5. آزادى مطلق؛ 6. مجلس ملّى. شيخ فضلاللّه، نبوّت و حكومت (دين و سياست) را با هم مرتبط مىدانست. وى معتقد بود: حكومتهايى كه مدّعى جدايى سياست از شريعت هستند، طبق تمايلات خود قانون وضع مىكنند؛ در حالىكه در حكومتهاى دينى كه از شريعت اسلامى برگرفته است، بايد قوانين الهى اجرا شود و به تأسيس قانون در برابر شريعت نيازى نداريم؛ افزون بر اين، او معتقد بود: جهت مطابقت داشتن قوانين مصوَّب با شريعت، لازم است مجتهدان عادل بر آنها نظارت داشته باشند. شيخ فضلاللّه در جنبههاى مثبت و اوّليّه مشروطه و عمل به قانون، با گروههاى ديگر موافقت مىكرد؛ امّا مخالفت او با مسأله قانون در مرحلهاى صورت گرفت كه بنا بود قوانين غيرالهى و غربى تأسيس شود. وى اعتقاد داشت شريعت مطهّر و دين اسلام ـ طبق مبانى و مآخذ اسلامى ـ بين انسانها تفاوت قائل شده و ميان فرقههاى ضالّه و طايفه اماميّه، حقوق مساوى در نظر نگرفته است، و در مكتب اسلام نبايد كافران بر مسلمانان مسلّط شوند. بنابراين نمىتوان در جامعه اسلامى بين ارمنى، زردتشتى، بابيه و مسلمان تفاوت قائل نشد. غربزدگان معتقد بودند كه آزادى بيان، قلم، انتخاب و مطبوعات، بايد در جامعه ايران تحقّق يابد و مقصودشان از آزادى هم، آزادى مطلق و بىقيد بوده كه شيخ فضلاللّه با آنان مخالفت كرد و مىگفت: اين نوع آزادى با ادلّه شرعى اسلامى سازگارى ندارد؛ چون انتشار كلمات كفرآميز، دشنام به مؤمنان، القاى شبهات در قلوب مؤمنان، اشاعه فحشا، گمراه كردن مسلمانان، انتشار كتب ضالّه و انتشار هرزگى در حقّ مسلمانان، حرام و ممنوع است. مشروطهخواهان غربگرا به دنبال تشكيل پارلمان و مجلس شوراى ملّى بودند. شيخ فضلاللّه، ابتدا با تشكيل مجلس مخالفتى نداشت؛ امّا بعدها متوجّه شد كه در مجلس، قانونهاى بيگانگان ترجمه و تصويب مىشود؛ بدين سبب به مخالفت برخاست. او مشروطه را پذيرفت؛ امّا در نوع حكومت كه آيا مشروطه اسلامى باشد يا مشروطه غربى، اختلاف داشت. بنابراين، شيخ فضلاللّه در مراحل اوّليّه نهضت مشروطه در استبدادستيزى، برقرارى قانون و عدالت با گروههاى ديگر همگام بود؛ امّا در مراحل بعدى به علّت انحراف مشروطه، خواهان اصلاح آن شد و مدّعى بود كه بايد لفظ مشروعه در كنار مشروطه قرار گيرد، وگرنه مشروطه غربى، با مبانى اسلامى سازگارى ندارد؛ امّا فضاى احساسى و مشروطهخواهى غربى آن عصر، مسافت زياد ايران و نجف، دخالت بيگانگان در كانالهاى ارتباطى و روشن نبودن مفاهيمى كه در فضاى سياسى جامعه آن روز ايران منتشر مىشد، به همراه نفوذ شديد غيرمذهبىها در پيكره نهضت و تغيير مسير حركت آن، باعث شد كه شيخ فضلاللّه را ضدّ مشروطه و مستبد معرّفى كرده، او را به دار آويزند؛ آنگونه كه سيّد عبداللّه بهبهانى را ترور كردند و عالمان ديگر هم به طرز نامعلومى به سراى ديگر شتافتند.