5. شيخ فضل‏الله و مسأله استبداد - شیخ فضل الله نوری، هویت و نظریه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیخ فضل الله نوری، هویت و نظریه - نسخه متنی

میرصالح حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


افزون بر اين، بسيارى از مفاهيمى كه در مشروطه گسترش يافت (مثل آزادى، قانون و مجلس) متشابه است و بايد منظور گوينده روشن شود؛ بدين سبب جوّ حاكم بر مشروطه را طورى تغيير دادند كه اگر عالمان درخواست مى‏كردند كه خلاف شريعت كارى انجام نشود، مخالف اين مفاهيم قلمداد مى‏شدند؛ در حالى كه چنين نبود.(46)

در مجموع بايد گفت: شيخ فضل‏اللّه در موضع اوّل، نفى استبداد و تحديد سلطنت را مى‏پذيرد و در موضع دوم مشروطه مشروعه را مطرح مى‏كند؛ يعنى نه به طور مطلق مشروطه غربى را مى‏پذيرد و نه به طور مطلق آن را نفى مى‏كند. او مى‏گويد:

افسوس كه اين اشتباه را به هر زبان و به هر بيان مى‏خواهم رفع شود، خصم بى‏انصاف نمى‏گذارد. در باب مجلس‏خواهى در امر اول دانستى كه هيچ خلافى نيست و همه مى‏خواهند. و امّا در امر دينى همه علما بدون استثنا مى‏گويند كه اين مجلس مخالف اسلام نباشد. بايد آمر به معروف و ناهى از منكر و حافظ بيضه اسلام باشد. اى مسلمانان! كدام عالم است كه مى‏گويد مجلس كه تخفيف ظلم نمايد و اجراى احكام اسلام كند، بد است و نبايد باشد. تمام كلمات راجع است به چند نفر لامذهب بى‏دين آزادى طلب كه احكام شريعت، قيدى است براى آن‏ها؛ مى‏خواهند نگذارند كه رسما اين مجلس مقيّد شود به احكام اسلام و اجراى آن هر روزى به بهانه القاى شبهات مى‏نمايند.(47)

با تمام تلاش‏هايى كه شيخ فضل‏اللّه براى اصلاح مشروطه انجام داد، موفّق نشد كه مشروطه را از انحراف باز دارد؛ بدين سبب در مرحله سوم از اصلاح‏گرى، نااميد شد و به اين نتيجه رسيد كه ميكروب وارد شده بر پيكر جامعه و سياست، ديگر اصلاح‏پذير نيست؛ پس مخالفت با مشروطه را در پيش گرفت و با بيان ادله شرعى خود، از انتقاد به مشروطه و قيد زدن آن دست برداشته و به حرمت مشروطه فتوا داد.(48)

5. شيخ فضل‏الله و مسأله استبداد

برخى گمان مى‏كنند شيخ فضل‏اللّه از آن دسته نخبگان مذهبى به شمار مى‏رود كه با استبداد موافق بوده است. از نظر آنان وجود نامه‏هايى از شيخ به محمدعلى شاه و برخى فعاليت‏هاى او در زمان استبداد صغير، شاهد بر اين مطلب مى‏باشند.

مرور حوادثى كه در آن ايام در تهران در حال وقوع بود، مى‏تواند واقعيت را توضيح دهد. انگلستان پس از واقعه 23 جمادى الاول 1326 كه لياخوف مجلس را به توپ بست، درصدد برآمد با همكارى رقيبان روسى خود، محمّدعلى شاه را تحت فشار قرار دهد تا به تشكيل دوباره مجلس اقدام كند. محّمدعلى شاه نيز تحت فشار دو سفارت در 27 شعبان 1326 فرمانى خطاب به صدراعظم صادر كرد كه «ما به جناب شما اخطار مى‏نماييم كه مجلسى با شروط معيّن و محدود موافق مقتضيات مملكتى ... منعقد خواهيم نمود ... و الحال ما حكم مى‏كنيم كه شما انتخابى و قانون مملكتى موافق شرع ترتيب داده، براى غرّه ماه شوال حاضر نماييد ... به همه اعلان مى‏شود تا مدّتى كه نظم در تبريز برقرار نگرديده، ياغيان قلع و قمع نشوند ... از حكم اين دستخط خارج خواهد بود».(49)

فرمان دوباره مشروطه و تشكيل مجلس به دنبال دخالت سفارت‏خانه‏هاى روس و انگليس در ايران و اصرار آن‏ها به شاه، شيخ فضل‏اللّه را بر آن داشت تا با همكارى عالمان ديگر به مخالفت با «مجلس تحميلى» بپردازد كه نامه وى با عالمان ديگر، سند گوياى اين مخالفت است.(50)

اين‏كه شيخ فضل‏اللّه دست به دامن محمّدعلى شاه مى‏شود و از او مى‏خواهد كه دوباره مجلسى تشكيل نشود، به سبب اين نيست كه او در جايگاه عالم اسلامى، در كنار تفّكر ضدّ دينى استبداد قرار داشته باشد، و نيز نمى‏توان نتيجه گرفت كه آن دو گروه در كنار هم قرار دارند؛ زيرا شيخ فضل‏اللّه از زاويه بدعت و انحراف، با مشروطه مخالفت مى‏كرد؛ امّا مستبدّان از زاويه مجلس و آزادى، مخالف مشروطه بودند.

/ 19