دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! - نسخه متنی

سیدمحمد سلیمان پناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بازگرديم به اين كه چرا در غرب ايجاد فاعل اخلاقي همواره همراه با صوري از معرفت به ويژه علوم تجربي بوده است. انسان‏سازي اصولاً به وسيله تكنيكهاي سلطه و تكنيكهاي خودسازي صورت مي‏گيرد كه نقطه تلاقي‏شان را حاكميت ناميديم. مراد از حاكميت در اينجا لزوما اصطلاح رايج دستگاهها و نهادهاي سياسي نيست بلكه همان طور كه گذشت نظامي خاص از دو تكنيك مذكور مي‏باشد. حاكميت چه در بعد سلطه‏گري و چه در بعد خودسازي مستلزم اعمال قدرت مي‏باشد. حال با توجه به توضيحاتي كه راجع به قدرت داده شد بايد بدانيم كه قدرت و مبحثهاي علمي از يكديگر انفكاك‏ناپذيرند. به تعبير فوكو: «معرفت براي اين كه نقش معرفتي خود را ايفاء كند ناچار از اعمال قدرت مي‏باشد. در مبحثهاي معرفتي ديگر در ارتباط با مبحثهاي احتمالي، هر بياني (statement) كه حق لحاظ شود نوعي قدرت را اعمال كرده همزمان امكاني را فراهم مي‏آورد. از طرف ديگر تمام صور اعمال قدرت، حتي اگر مسأله كشتن (وحشيانه) كسي باشد حداقل متضمن دانشي كاربردي مي‏باشد» (67ـ66:1997 فوكو).

آن رابطه‏اي را كه معرفت‏شناسي با هزار حيله سعي در انكارش داشت، باستان‏شناسي به سادگي مي‏پذيرد. چگونه امكان دارد هر بياني كه «حق» پنداشته شود، اعمال قدرت نمايد؟ فوكو در بسياري از آثارش سعي كرده است رابطه بين «حق» (Truth) و «قدرت» را از ديدگاهي باستان‏شناسانه تبيين نمايد. به طور خلاصه او نشان مي‏دهد كه در غرب تكنيكهايي براي اعتراف به حق و كشف حق اختراع شدند. در سايه اين تكنيكها كه با اعمال قدرت همراه بودند و هستند؛ فرد نه‏تنها حق را كشف مي‏كند بلكه بدان اعتراف نيز مي‏نمايد. از طرفي ديگر اعتراف به حق خود نوعي اعمال قدرت از سوي حق يا دانش بر فرد مي‏باشد. پذيرش حقانيت علميِ امري به وسيله تكنيكهاي خودسازي، فرد را به عملِ بر خود مي‏گمارد. نمونه‏هايي از اين امر را در سنتهاي يوناني استاد و شاگرد، مريد و مراد، سنتهاي اعتراف و توبه در مسيحيت، تفتيش عقايد، و روشهاي روانكاوانه امروزي مي‏توان مشاهده كرد. البته نبايد تصور شود اين نمونه‏ها استمرار يكديگرند و يا از ماهيتي مشابه برخوردارند، تنها وجه مشترك آنها شايد همين رابطه «حق» و «قدرت» باشد. ادعاي باستان‏شناسي آن است كه هر رويداد بياني و هر مبحثي كه «حق» دانسته شود اعمال قدرت مي‏نمايد و هر قدرتي همراه با دانشي است و از طريق تحقيقات باستان‏شناسانه در جامعه صحت اين ادعا را آشكار مي‏سازد. براي كساني كه با معرفت‏شناسي انس بيشتري دارند، شايد در ابتداء پذيرش اين ادّعا دشوار باشد؛ لذا ذيلاً توضيحاتي از صاحب‏نظران زبان‏گرايي كه بحثهايشان رنگ و بويي از معرفت‏شناسي دارد نقل مي‏شود.

يورگن هابرماس ازجمله زبان‏گراياني است كه جنبه‏هايي از سرمشق ادراكي و معرفت‏شناسي را حفظ كرده است. وي كه قائل به «خرد تفاهمي» است، معتقد است در هر عمل‏كلامي (speech act) كه‏متكلم‏و مخاطب بر آن‏اجماع داشته‏باشند، سه‏نوع ادّعاي متفاوت وجود دارد. وي‏اين ادّعاهاي سه‏گانه‏را«ادّعاهاي‏اعتبار» (calims to validity) مي‏نامد. آنها عبارتند از: 1. ادّعاي حقّانيّت (calims to truth)؛ 2. ادعاي صلاح (calims to rightness)؛ 3. ادعاي اخلاص (calims to truthfulness). اگرچه اين سه ادعا از نظر تحليلي از يكديگر متمايزند، در خود عمل كلامي با يكديگر يافت مي‏شوند. به بيان هابرماس (137ـ136:1990) وقتي تمايل به تفاهم باشد؛ با هر نطق قابل فهم، متكلّم مدعي است كه نطق مورد نظر حق است (به عبارت ديگر پيش‏فرضهاي وجودي در محتواي قضيّه‏اي صادق مي‏باشند)، عمل كلامي در متن هنجاري خاصي صلاح مي‏باشد (به عبارت ديگر مورد رضايت متن هنجاري‏اي است كه خود مشروعيت دارد)، و نيّات مشخص متكلّم اراده همان چيزي را دارند كه بر زبان رانده شده است.

به عبارت ديگر ادّعاهاي مذكور سه مرجع متفاوت دارند:

/ 27