بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
روشنگري عبارت است از اين كه انسان خود را از قيد قيموميتهاي خود تحميل كرده رها سازد. تحت قيموميت بودن؛ يعني آنكه انسان از بكارگيري فهم خود بدون جهت دادن ديگري ناتوان باشد. وقتي اين قيموميت خودْ تحميل شده است كه علتش فقدان خرد نباشد بلكه ريشه در عدم همّت و شهامت براي بكارگيري آن داشته باشد. «شهامت دانستن داشته باش»، «شهامت به كار بردن خرد خود را داشته باش!» اين است شعار روشنگري (7:1997 فوكو).به نظر كانت روشنگري؛ يعني، به بلوغ رسيدن و از صغارت خارج شدن. به عقيده او هر نوع واگذاري فكر و انديشه به انساني ديگر، صغارت است؛ حتي اگر انسان اجازه دهد كتاب، و پزشك به جاي او انديشه كنند (همان منبع، ص7). كانت بين كاربرد عمومي خرد و كاربرد خصوصي آن به نحوي كه خود تعريف ميكند، تمايز قايل ميشود و معتقد است آزادي در كاربرد عمومي خرد روشنگري است نه در كاربرد خصوصي آن.بحث، بررسي و تحليل مفصّل مقاله كانت از حوصله اين نوشتار مختصر خارج است؛ اما آنچه در سخنان كانت در ارتباط با موضوع اين مقاله اهمّيت دارد اين است كه وي ميگويد:من نقطه اصلي روشنگري ـ خروج انسانها از قيموميت خود تحميل شده ـ را عمدتا در موارد مذهبي قرار دادهام زيرا حاكمان علاقهاي به ايفاء نقش قيّم در امور مربوط به هنر و علوم ندارند و همچنين به خاطر اينكه بيصلاحيتي مذهبي نهتنها خطرناكترين بلكه ذلّتبارترين بيصلاحيتگريهاست (همان منبع، ص17).سؤال خوبي كه در اينجا ميتوان مطرح كرد اين است كه چرا حاكمان در زمان كانت علاقهاي به نظارت و سرپرستي علوم نداشتهاند اما به شدت به مسأله دين و سرپرستي ديني علاقهمند بودهاند. به عبارت ديگر، چرا صوري از قدرت كه كانت مهم تلقي ميكرده است؛ سعي در كنترل از طريق مذهب داشتهاند. با توجه به آنچه تاكنون در اين مقاله از نظر گذشت، ميتوان گفت در شرائط خاص كانت، علوم بخشي از تكنيكهاي سلطه بر انسان نشده بودند برخلاف مذهب. از طرفي ديگر، كانت با ذكر اين مطلب كه ناآگاهي و بيصلاحيتي ديني خطرناكتر و ذلّتبارترين ناآگاهي و بيصلاحيتي است بر كارآيي دين در شكلگيري فاعل اخلاقي تأكيد ميورزد.اما چهارده سال بعد از نوشتن اين مقاله كانت به سؤال ديگري پاسخ ميدهد كه: «انقلاب چيست؟». به نظر فوكو فلسفه مدرن با اين دو سؤال به شرايط «موجود» و «حال» در برابر گذشته ميپردازد، (همان منبع، ص85ـ84). در واقع كانت و فلسفه مدرن ميخواهند بدانند اين روشنگري و انقلاب كه ما (آنها) جزئي از آن ميباشيم، چيستند. آنها ميخواهند بدانند كه آيا آنها پيشرفت تاريخي داشتهاند يا خير؟ به عبارت ديگر، آيا براي انسانيّت پيشرفت امري دائمي است؟ كانت نميخواهد به اين سؤال با كليگويي پاسخ دهد؛ بلكه به دنبال حادثهاي است كه بتواند علت پيشرفت دائمي باشد، به تعبير فوكو بدين منظور او در جستجوي يك حادثه منفرد تاريخي است كه ارزش نشانه را داشته باشد، نشانهاي كه سه ويژگي را دارا باشد: