بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نمونه ديگري از امور معرفتي كه تن به ملاكهاي معرفتشناسي نميدهند، كليه علوم حضوري ماست حتي صور ذهني ما و تصورات و تصديقات ذهني از آن جهت كه امور ذهني هستند از حوزه معرفتشناسي بيرون هستندحالآنكه ممكناست ازحوزه رويكردي ديگرخارج نباشند.اينسريمعارف هرچندربطيمستقيمبهبحث ما ندارند براي آن مطرح ميشوند كه نشان داده شود تمامي واقعيات را نميتوان تسليم معرفتشناسي نمود.نكته ديگر اين كه اگر همانند بعضي فيلسوفان زبانگرا مثل گادامر انسان را وجودي زباني بدانيم و يا حتي اگر تا اين حد پيش نرويم ولي بخواهيم پديده «معنا و مقصود» را در ارتباطات انساني بشناسيم آنگاه تلاش معرفتشناسانه براي سنجش آنچه گفته ميشود با ما بازايي خارجي امري بيفايده خواهد بود. سرانجام در اين ارتباط مايلم به نكتهاي از فرهنگ عرفاني خودمان اشاره كنم، گرچه عدهاي از عرفا مانند ابوحامد محمد اصفهاني و صائنالدين علي بن محمد تركه ماتن و شارح «قواعد التوحيد» كه تحت عنوان «تمهيد القواعد» به چاپ رسيده است در آخر اين اثر (ص270ـ269 چاپ انجمن حكمت و فلسفه اسلامي) ميگويند سالك براي تشخيص مشاهدات حق از فاسد، معياري ندارد و در صورت عدم حضور مرشد كامل بايد خود را به علوم نظري مجهز نمايد تا به وسيله آن بتواند در اين خصوص داوري كند، برخي از اهل كشف ملاك ديگري علاوه بر آنچه اين دو عارف شهير مطرح كردهاند معرفي مينمايند و آن اين است كه ملاك نهايي حق و باطل «شرح صدر» است. اين ابيات مولوي را نيز بر همين معنا حمل كردهاند:
آن ندايي دان كه از بالا رسيد بانگگرگي دان كه اومردم درد هر ندايي كه تو را حرص آورد
هر ندايي كه تو را بالا كشيد هر ندايي كه تو را حرص آورد هر ندايي كه تو را حرص آورد
(مثنوي، د 2)غرض از ذكر اين مثالها آن است كه اولاً نگراني خاطر كساني كه ميپندارند معرفتشناسي دژ مستحكم دانش و خرد است تا حدودي زدوده شود و ثانيا نشان داده شود امكان فاصله گرفتن از معرفتشناسي همواره توسط ديدگاههاي مختلفي مطرح بوده است، ليكن در مورد اين كه چه جايگزيني مناسبتر است بايد موردي تصميم گرفت. اين مقاله در اين ارتباط بر آن است كه براي تحقيق در مورد علوم، باستانشناسي، آن گونه كه فوكو آن را قاعدهمند نموده است بهترين جايگزين ميباشد. در بخش قبل به طور اجمال راجع به اين كه باستانشناسي چيست بحث شد و طي بحثهاي آتي نيز ممكن است توضيحات بيشتري داده شود.اما در پايان اين قسمت ذكر دونكته را مفيد ميدانم، نخست آنكه اصولاً معرفتشناسي به معناي امروزيش فرزند فلسفه تحصّلي است و ذاتا به نفع علوم تحصّلي تعصب دارد. اين كه گفته شد به معناي امروزيش براي آن است كه عدّهاي ميپندارند مباحث متافيزيكي علم از قبيل: كيف نفساني بودن علم يا نحوهاي از وجود بودن آن؛ وجود ذهني و كاشفيت آن از خارج؛ اتحاد عاقل به معقول؛ معيار صدق و كذب قضايا و بحث نفسالامر و بحثهايي نظير آنها نيز معرفتشناسي ميباشند. اگر چنين فرضي صحيح باشد باز با قطعيت ميتوان گفت كه معرفتشناسي امروزي به خاطر تأكيدش بر روششناسي تفاوتي اساسي با اين معرفتشناسي متافيزيكي دارد. در هر صورت رويكردهاي زباني بدون آن كه صحت و يا فايده اين معرفتشناسيها را در نظر بگيرد براي مقاصدي خاص كه پارهاي از آنها در قسمت پيش گذشت، آنها را ناتوان و ناقص ميداند.