دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! - نسخه متنی

سیدمحمد سلیمان پناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمونه ديگري از امور معرفتي كه تن به ملاكهاي معرفت‏شناسي نمي‏دهند، كليه علوم حضوري ماست حتي صور ذهني ما و تصورات و تصديقات ذهني از آن جهت كه امور ذهني هستند از حوزه معرفت‏شناسي بيرون هستندحال‏آنكه ممكن‏است ازحوزه رويكردي ديگرخارج نباشند.اين‏سري‏معارف هرچندربطي‏مستقيم‏به‏بحث ما ندارند براي آن مطرح مي‏شوند كه نشان داده شود تمامي واقعيات را نمي‏توان تسليم معرفت‏شناسي نمود.

نكته ديگر اين كه اگر همانند بعضي فيلسوفان زبان‏گرا مثل گادامر انسان را وجودي زباني بدانيم و يا حتي اگر تا اين حد پيش نرويم ولي بخواهيم پديده «معنا و مقصود» را در ارتباطات انساني بشناسيم آنگاه تلاش معرفت‏شناسانه براي سنجش آنچه گفته مي‏شود با ما بازايي خارجي امري بي‏فايده خواهد بود. سرانجام در اين ارتباط مايلم به نكته‏اي از فرهنگ عرفاني خودمان اشاره كنم، گرچه عده‏اي از عرفا مانند ابوحامد محمد اصفهاني و صائن‏الدين علي بن محمد تركه ماتن و شارح «قواعد التوحيد» كه تحت عنوان «تمهيد القواعد» به چاپ رسيده است در آخر اين اثر (ص270ـ269 چاپ انجمن حكمت و فلسفه اسلامي) مي‏گويند سالك براي تشخيص مشاهدات حق از فاسد، معياري ندارد و در صورت عدم حضور مرشد كامل بايد خود را به علوم نظري مجهز نمايد تا به وسيله آن بتواند در اين خصوص داوري كند، برخي از اهل كشف ملاك ديگري علاوه بر آنچه اين دو عارف شهير مطرح كرده‏اند معرفي مي‏نمايند و آن اين است كه ملاك نهايي حق و باطل «شرح صدر» است. اين ابيات مولوي را نيز بر همين معنا حمل كرده‏اند:




  • آن ندايي دان كه از بالا رسيد
    بانگ‏گرگي دان كه اومردم درد
    هر ندايي كه تو را حرص آورد



  • هر ندايي كه تو را بالا كشيد
    هر ندايي كه تو را حرص آورد
    هر ندايي كه تو را حرص آورد



(مثنوي، د 2)

غرض از ذكر اين مثال‏ها آن است كه اولاً نگراني خاطر كساني كه مي‏پندارند معرفت‏شناسي دژ مستحكم دانش و خرد است تا حدودي زدوده شود و ثانيا نشان داده شود امكان فاصله گرفتن از معرفت‏شناسي همواره توسط ديدگاههاي مختلفي مطرح بوده است، ليكن در مورد اين كه چه جايگزيني مناسب‏تر است بايد موردي تصميم گرفت. اين مقاله در اين ارتباط بر آن است كه براي تحقيق در مورد علوم، باستان‏شناسي، آن گونه كه فوكو آن را قاعده‏مند نموده است بهترين جايگزين مي‏باشد. در بخش قبل به طور اجمال راجع به اين كه باستان‏شناسي چيست بحث شد و طي بحث‏هاي آتي نيز ممكن است توضيحات بيشتري داده شود.

اما در پايان اين قسمت ذكر دونكته را مفيد مي‏دانم، نخست آنكه اصولاً معرفت‏شناسي به معناي امروزيش فرزند فلسفه تحصّلي است و ذاتا به نفع علوم تحصّلي تعصب دارد. اين كه گفته شد به معناي امروزيش براي آن است كه عدّه‏اي مي‏پندارند مباحث متافيزيكي علم از قبيل: كيف نفساني بودن علم يا نحوه‏اي از وجود بودن آن؛ وجود ذهني و كاشفيت آن از خارج؛ اتحاد عاقل به معقول؛ معيار صدق و كذب قضايا و بحث نفس‏الامر و بحثهايي نظير آنها نيز معرفت‏شناسي مي‏باشند. اگر چنين فرضي صحيح باشد باز با قطعيت مي‏توان گفت كه معرفت‏شناسي امروزي به خاطر تأكيدش بر روش‏شناسي تفاوتي اساسي با اين معرفت‏شناسي متافيزيكي دارد. در هر صورت رويكردهاي زباني بدون آن كه صحت و يا فايده اين معرفت‏شناسي‏ها را در نظر بگيرد براي مقاصدي خاص كه پاره‏اي از آنها در قسمت پيش گذشت، آنها را ناتوان و ناقص مي‏داند.

/ 27