نظام اسلامي، بطوركلي بر پايه تعادل نيروها استوار است. خداي قرآن، موجود برتر و يگانه و جاويداني است كه از يك سو داراي قدرت كامل و عدالت مطلق، و از سوي ديگر به صفت رحمت و رأفت، از خداي ساير اديان ممتاز است. بر پايه اين اعتقاد است كه امت اسلامي، در قرآن به عنوان امت وسط و جامعه متعادل معرفي ميشود، و فضيلت در فرهنگ اسلامي، عبارت از تعادل و هماهنگي است.در منطق محكم اسلام، عدالت و رأفت، مقصد اعلاي انسانيّت است كه براي رسيدن به آن، به كار بستن هر دو با هم توصيه شده و نميتوان رأفت بدون عدالت يا عدالت بيرأفت را اختيار نمود، و اين شيوه با اخلاق مسيحيّت تفاوت آشكار دارد، زيرا در دين مسيح، اعمال رأفت از حد اعتدال ميگذرد، و در اجراي عدالت نيز، حس انتقام و گذشت، دخالت ميكند.اين تفاوت، ناشي از اختلاف اصولي اسلام و مسيحيّت در عقيده به خداوند است. خداي قرآن، وجودي ازلي و ابدي، مطلق و يگانه است كه با قدرت كامله بر مخلوقات خود حكم ميراند، خداي انجيل از تجرد و وحدانيّت كامل نظير خداي قرآن، بهرهمند نيست، در پيكر مسيح حلول كرده و قالب انساني به خود گرفته است، پيش از آن كه عادل باشد، رئوف و مهربان است.هدف دين اسلام، ايجاد هماهنگي بين ماده و معنا، تن و جان، حقيقت و واقعيت است. اسلام تحولي در جهان پديد آورد و گرايشهاي مادي انسان را با انگيزههاي معنوي و روحاني در هم آميخت و تعادلي در رفتار آدمي به وجود آورد. فردگرايي انسان با اشراق و شهود، خودخواهي او با غير خواهي و عشق در هم آميخته و از اين آميزش، عدالت بر شالوده احسان تجلّي ميكند.
اسلام و سياست
از نظر جامعهشناسي، امت اسلامي از تلفيق و هماهنگي دين و سياست، شكل ميگيرد و اين هماهنگي ضامن پيوند آگاهانه امت مسلمان و گرد آمدن آنها زير يك پرچم و يك شعار است. هرگاه پيامبر اسلام، سياست را به معناي وسيع آن، در اداره حكومت، شركت در جنگها، خدمات اجتماعي و كليه امور مربوط به زندگي انسان در جامعه، در ديانت دخالت نميداد، پيروزي اسلام و توسعه آن در جهان، تا اين پايه ممكن نبود. از نظر تاريخي، قبل از ظهور اسلام دين بيشتر جنبه پرستش و عبادت فردي داشته و حوزه نفوذ آن از مراكز مذهبي تجاوز نميكرده است، در حالي كه قرآن، ديانت را حاوي سه خصوصيّت دانسته است:1) اقرار به يگانگي خدا و اطاعت از دستورات او كه تنها زهد و عبادت نيست، و مشاركت در فعاليّتهاي اجتماعي، و از همه مهمتر شركت در جهاد مقدس عليه كفر و پيروزي حق بر باطل است كه تا مرحله شهادت پيش ميرود.2) مجاهدت فرهنگي و شركت در هرگونه اقدامي كه سبب تقويت ايمان مذهبي و افزايش سطح فرهنگ و دانش عمومي و در نتيجه عامل گسترش نظم الهي و استحكام مباني جامعه توحيدي شود.3) اعتقاد به هماهنگي در نظام آفرينش و ايمان به دخالت مشيت الهي در كليه حوادث و رويدادها و پيروي از اصول تسليم، شكر و توكل در هرگونه رفتار اجتماعي.