از ديدگاه توحيدي اسلام، عالم وجود را مشيت الهي با نظم و ترتيب ويژهاي كه از علم او پديد آمده، اداره ميكند و همگي چيزها در جاي خود قرار دارد. بنابراين تركيب جامعه بشري جزيي از كل عالم امكان ا ست كه با نظم و همآهنگي اداره ميشود. پس در جامعه بشري بينظمي و اختلاف، بيدادگري و تجاوز، عدم تعادل، بايد رفتاري عليه نظام برتر جهان محسوب شود.اصل تقسيم كار و تعيين مسئوليتها و وظايف افراد جامعه، ناشي از قبول اصل نظم و همآهنگي الهي در جامعه است.هيچ ديانتي به روشنبيني اسلام، زندگي را به پيروان خود نياموخته و احترام به قانون را تا به اين پايه توصيه نكرده است. اين روح اطاعت از قانون و عشق به عدالت است كه ديانت اسلام به تأسيس جامعهاي همآهنگ، واداشته است. اسلام، "من فردي" را به "من اجتماعي" مبدل ساخته و مصلحت جامعه را بر سود شخصي برتري داده است.
حكومت اسلامي و دموكراسي
ديانت اسلام، حاكميت مطلق را از آن خدا ميداند كه قسمتي از آن، بنابر مشيت الهي به پيامبر صلياللهعليهوآله و جانشيناناش تفويض ميشود، رهبران سياسي نماينده حاكميت خداوند بر روي زميناند. بنابراين بايد واجد شايستگي و توانايي لازم باشند، تا بيچون و چرا مورد قبول و تأييد مردم واقع شوند، اين جاست كه مسأله آراي عمومي در اسلام مطرح ميشود... .شالوده حكومت اسلامي بر آزاديهاي فردي و دخالت آزادانه اشخاص، در كارهاي عمومي ريخته شده و اتخاذ تصميم در مسايل جامعه از طريق مشورت است... هيأت حاكمهاي كه حل و فصل امور امت را متعهد است براي انجام كارها، سازمانهايي بهوجود ميآورد كه برخلاف كشيشان سياستمدار قرون وسطي مرد را به بند و زنجير نميكشند.پيوند امت با مسئولان حكومت همانند روابطي است كه هماكنون بر ملتهاي آزاد جهان حكمفرماست. تنها حكومت اسلامي از اين امتياز برخوردار است كه رعايت مباني و احكام الهي را وجهه همت قرار داده است. اصول اداره مملكت، بر بنيان تعاليم قرآن و سنت پيامبر صلياللهعليهوآله استوار است و حوزه نفوذ قوه مقننه تا بدان حد نيست كه قادر به تصرف در اصول الهي باشد، ولي البته در فروع، بنا به ضرورت و احتياج، از طريق شوراها و فتواي فقيهان، تغييراتي به سود مردم صورت ميگيرد.حكومت اسلامي با آنچه كه امروزه در كشورهاي غرب حكومت جمهوري يا مشروطه ناميده ميشود، متفاوت است، مهمترين اختلاف در كيفيت اعمال حاكميت است، رهبر امت در اسلام، بيش از هر نيروي ديگري متكي به اعتقاد و اطميناني است كه مردم به او دارند.بنابراين شائبه ديكتاتوري مطلق در نظام دموكراسي راه ندارد. زيرا حاكم مبعوث مردم است و وظيفه او در چارچوب اجراي قوانين اسلام و پيروي از سنت پيامبر صلياللهعليهوآله محدود ميشود. ضمنا اگر وظيفه خود را انجام ندهد، نمايندگان مردم او را بر كنار ميكنند. مردم شديدا رفتار كارگزاران حكومت را زير نظر دارند و اصل مشورت در كارها پيوسته رعايت ميشود.