در جهان معاصر، تعاليم اسلام، پويايي و برتري خاصي بر ايدئولوژيهاي ديني و فلسفي ديگر دارد كه نمودار آن، مثبت بودن و عملي بودن برنامهها و هدفهاي اخلاقي - اجتماعي آن در شرايط زندگاني امروز است. با اين همه، روشنفكران ممالك اسلامي با دموكراسي غرب و اعلاميههاي حقوق بشر بيشتر از تعاليم اسلام و اصول برابري و برادري آن، آشنايي دارند. بلكه شيفته و فريفته فرهنگ و تمدن مغرب زمين شدهاند.يكي از دلايل بيگانگي اين سرزمينها از حقايق اسلام، وابستگي طولاني آنها به امپراطوري عثماني يا دول استعماري اروپا بوده است. غالب كشورهاي اسلامي معاصر، يا جزو قلمرو عثماني بودند كه پس از جنگ اول جهاني استقلال يافتند، يا جزو مستعمرات كشورهاي اروپايي كه پس از جنگهاي اوّل و دوم جهاني، به استقلال رسيدهاند.در سالهاي اخير، رهبران سياسي سرزمينهاي اسلامي، چندان به مباني و اصول اسلام، در حل و فصل دشواريهاي جامعه خود، توجه نكرده و از فرهنگ غرب در پيدا كردن راه حلهاي مسايل سياسي، اقتصادي و اجتماعي امروز، استمداد جستهاند.
تساهل اسلامي
تساهل ديني در اسلام، برخلاف برداشت اروپاييان از اين واژه، به بيبندوباري و سهلانگاري اطلاق نميشود. ديانت اسلام، به گروههاي غير مسلماني كه در درون جامعه مسلمان، زندگي ميكنند، آزادي انجام فرايض ديني و حفظ آداب و رسوم قومي را داده و آنها را در حمايت خود قرار داده است. اين رفتار مردمي به تعبير اسلام، "تساهل" ناميده شده است.مجامع جهاني، امروزه اين تفكر عالي اسلام را به مقررات حمايت از آزاديهاي انسان، افزودهاند و از سختگيريهاي اكثريت به اقليت در بيان افكار و عقايد خود چشم پوشيدهاند. حكومت اسلامي، نه تنها آزادي اقليّت غير مسلمان را تأمين كرده است، بلكه فرصت بهرهمندي از مزاياي اداري - اقتصادي جامعه را به آنان داده است.در تاريخ اروپايي ميخوانيم كه قرنها، كليسا بر غير مسيحيان سختگيري و شكنجه روا ميداشت و حتي به متفكران «اهل علم» اجازه ابراز عقايد و نظريات خود را، به علت آن كه مخالف با مفاد انجيل است، نميدادند. ولي اسلام برخلاف تفكر مسيحيت، نه تنها براي مخالفان خود حق آزادي بيان قايل شده، بلكه آنها را زير چتر حمايت كامل خود گرفته است مخصوصا از دانشمندان غير مسلمان، تجليل كرده است. معاهداتي كه با گروههاي مختلف امضا كرده همگي روشنگر اين روح آزاديطلبي و احترام به حيثيت بشري است.جاي تأسف است كه با متروك شدن قوانين اسلام حتي در سرزمينهاي اسلامي، فرهنگ مغرب زمين نتوانسته است مقررات پيشرفتهتري براي حمايت از حقوق انسانها و تأمين آزاديهاي فردي و اجتماعي، به وجود آورد و در عمل اجرا كند. انديشههاي تازهاي كه در زمينه دموكراسي ابراز شده بيشتر جنبه اوتوپي داشته و قابل اجرا نبوده است. در سالهاي اخير، ميتوان نمونههاي روشني از تفتيش عقايد و آزار ناخشنودان در كشورهاي متمدن غرب و شرق را ارائه داد