روايات در ولايت اميرالمؤمنين(ع) - دانستنی های ولایت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
روايات در ولايت اميرالمؤمنين(ع)
از رسولخدا(ص)روايت شده كه خدا فرمود:ولاية علي بن ابيطالبحِصني فَمَن دخل حِصني اَمِنَ مِن عذابي.ولايت اميرالمؤمنين(ع)قلعةمحكم من است كه هركه داخل اين قلعه شود از عذابم ايمن شود.اين روايت شرطي نداشت ولي امام رضا(ع)در حديث سلسلة الذهبازخدانقل فرمود:كلمة لااله الاّالله حِصني فَمَن دخل حِصني اَمِنَ مِنعذابي.سپس امام رضا(ع)فرمود بشرطها وشروطهاواناَ مِنشروطها.كه حضرت شرط اين حديث را ولايت ذكر ميكند.زيرا باپذيرفتن ولايت اميرالمؤمنين(ع)،ديگر انسان گناه نميكند.جنايتنميكند.زورگوئي نمينمايد.واگر كسي ادعاي ولايت اميرالمؤمنين(ع)بكندولي اعمال بدي داشته باشد ولايتش ظاهري است.حديث يوم الدار
سه سال نبوت رسولخدا(ص)پنهان بود وچند نفري بيش نميدانستند.امّا ناگاه آيه نازل شد:وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاقرَبين. خويشاننزديكت را انذار بده!با اين دستور،پيامبر در ابطح(مكّه)بپا ايستاد وفرمود:منم رسولخدا!شمارا به عبادت خداي يكتا وترك عبادت بتهائي كه نهسودميدهند ونه زيان ميرسانند ونه ميآفرينند ونه روزي ميدهند ونهزنده ميكنند ونه ميميرانند،دعوت مينمايم.«همچنين پيامبر ،چهل نفر از سران قريش را دعوت نمود ونبوت خود رااعلام كرد وفرمود:هركه اولين نفري باشد كه با من بيعت نمايد،او جانشينووزير وبرادر من خواهد بود.در اين جلسه،تنها علي(ع) كه اولين شخصيبود كه اسلام آورد،با پيامبر بيعت نمود ورسولخدا(ص)اورا جانشين خودمعرفي فرمود.وگفت:اِنَّ هذا اخي ووصييّ وخليفتي فيكم فاسمعواله واطيعوا.اين، جانشين وبرادر وصي من درميان شماست پس بايد از اواطاعت نمائيد.در سخن ديگر رسولخدا(ص)فرمود:لكُلِ نبيٍّ وصيٌّ وَوارثٌ واِنَّوصييّ و وارِثي علي بن ابيطالب.هر پيامبري جانشيني دارد وجانشينمن علي بن ابي طالب است.وفرمود:عليٌ اِمامُكم وَخليفَتي مِنبعدي.علي بن ابي طالب پيشوا وامام شما بعد از من است.آدم چه گفت؟گفت كه نور جبينش راتا از صراط درگذرم پيشواكنم موسي چه گفت؟گفت كه بي دستياريشمن كيستم كه چوب را همي اژدهاكنم عيسي چه گفت؟گفت كه بي نيروي عليمن كيستم كه جاي بچارم سماءكنم ادريس گفت پيش علوم وعلاي ويمن كيستم كه دعوي علم وعلاكنم اعجاز در تولد اميرالمؤمنين(ع)
يكي از راههاي شناخت مقام اميرالمؤمنين(ع)،مسئله تولد حضرت درداخل كعبه بوده است.شيخ طوسي در امالي خوداز عباس بن عبدالمطلب روايت كرده كه ما باعدهاي از بني هاشم در كنار كعبه نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد درحاليكه بارداربودآمدوپردة كعبه را گرفت وگفت!اي معبود يگانه!بتووپيامبرانت وكتابهائي كه فرستادهاي،ايمان آوردهام.ومن تابع دين جدخود(فاطمه فرزند اسد فرزند هاشم فرزند عبدمناف نسبش به ابراهيمخليل ميرسد)هستم.از تو كمك ميخواهم.بحق اين خانه وبه حق آن كسيكه اين خانه را بناكرد وبحق اين طفلي كه درشكم من است وبامن سخنميگويد،تولد اين كودك را برمن آسان نما.ناگاه ديوار كعبه شكافته شدوفاطمه بنت اسد داخل شد ودوباره ديوار بهم آمد.ما بلند شديم وهرچهكرديم در كعبه باز نشد.واين داستان در زبان مردم