نامگذاري توسط خدا - دانستنی های ولایت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يريد الله ليذهب عنك الرجس اهل البيت» «واذاحاجّتم...» «الذين ينفقون اموالهم...» «اجعلتم سقاية الحاجّ...» «انّماانت منذر ولكلّ قوم هادٍ» «و مِن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاةالله» «يا ايهّا الرسول بلّغ ما اُنزل اليك من ربّك» «اليوم يئس الذينكفروا...» «اهدنا الصراط المستقيم» «ذلك الكتاب لاريب فيه»«اوفوا بعهدي اوف بعهدكم» «وبالوالدين احساناً» «فلمّا جائمبالبينات...» «فمن حاجّك فيه...» «واعتصموا بحبا لله جميعا ولاتفرقّوا» «يا ايّها الذين آمنوا قد جائكم برهان من ربّكم ونور» «واِنَّ هذاصراطي مستقيماً» «ونادي' اصحاب الجنّة » «وهو الذي ايّدكبنصره» «برائةٌ مِن الله...» «كونوا مع الصادقين» «افمن يهدي اليالحقّ...» «افمن كان علي' بيّنةٍ» «قل هذه سبيلي » «ويقول الذينكفروا...» «المتر كيف ضرب...» «اذا ناجيتم الرسول...» فرشتهاي با 24صورت روزي فرشته اي نزد پيغمبر(ص)آمد كه داراي 24صورت بود.رسولخدا(ص)فرمود:اي دوست من جبرئيل!تاكنون تورا به اين صورتنديده بودم؟فرشته گفت:من جبرئيل نيستم.بلكه من محمود هستم كهخداوند مرا فرستاده است تا نور را به ازدواج نور دربياورم.پيغمبر(ص)فرمود:چه كسي را به چه كسي؟محمود گفت:فاطمه را بهازدواج علي!در اين هنگام چشم پيغمبر به كتف محمود افتاد كه بر آننوشته بود:محمدٌ رسول اللّه .عليٌ وصيّه.حضرت پرسيد:از چه زماني اينعبارت بر كتف تو نوشته شده است؟گفت:بيست وچهار هزارسال قبل ازخلقت آدم(ع).از آگاهان بپرسيد «از ابن عباس درتفسيرآيه (فاسئلوا اهل الذكر)نحل43يعني:از آگاهانبپرسيد.سؤال شد.اوجواب داد:آنها محمّد،علي، فاطمه،حسن وحسينهستند كه اهل ذكر،علم،عقل بيان واهل بيت پيامبرهستند.» نامگذاري توسط خدا
امام سجاد(ع)فرمود:وقتي امام حسن(ع) متولد شد،فاطمه(س) بهعلي(ع)فرمود:نامي براي اين كودك انتخاب كن!علي(ع) فرمود:من قبل ازپيامبر اين كار را نمي كنم.سپس كودك را به نزد پيامبر(ص)بردند وخواهشكردند كه اسمي بر او بگذارد.حضرت فرمود:من در نامگذاري اين كودك برخدا سبقت نمي گيرم.در اين هنگام وحي نازل شد وجبرئيل سلام خدا راابلاغ كرده وگفت:خدا مي فرمايد:علي بن ابيطالب براي تو مانند هارونبراي موسي(ع)است.نام پسر هارون را كه شُبّر است بر او بگذار.رسولخدا(ص)فرمود:لغت من عربي است؟جبرئيل گفت:عربيِ شُبَّر،حسناست.پس نام «حسن» را بر اين كودك گذاشتند. شفاي چشم از خاك زائركربلا!
«پدرخانم آية الله گلپايگاني با اينكه پير بود ولي چشمِ جواني داشت.منديدم كه در مسجدِ بالاسرِ آن زمان كه تاريك بود،در سن نودسالگي بدونعينك قرآن ميخواند.»ايشان تعريف كرد كه من به همراه آية الله گلپايگانيدر اربعين به كربلا رفتيم.ما از بصره سوار قطار شديم.قطارها صندلينداشت ويك اتاقي بود كه من وآقاي گلپايگاني در آن نشسته بوديم.ناگهانعربهاي باديه نشين ريختند در قطار وقطار پر شد وحركت كرد.يكي از عربهاپايش را توي دامن من دراز كرده بو.من اول ناراحت شدم ولي