شفا از جناب‌ حرّبن‌ يزيد رياحي‌ - دانستنی های ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دانستنی های ولایت - نسخه متنی

محمد تقی صرفی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعد گفتم‌ زوّارحسين‌(ع‌)است‌.

به‌ اين‌ فكر افتادم‌ كه‌ اين‌ زوّار حسين‌(ع‌)است‌.لذا همه‌اش‌ تبرّك‌ است‌.پاي‌پياده‌ آمده‌ بود ولاي‌ انگشتان‌ پايش‌ گِل‌ بود.بدون‌ اينكه‌ آن‌ عرب‌ بفهمد،يك‌ مقدار از آن‌ گِل‌ را گرفتم‌ و به‌ پشت‌ چشمم‌ ماليدم‌ وناگهان‌ ديدم‌ كه‌عينك‌ نمي‌خواهم‌.نزديك‌ را مي‌بينم‌.دور را مي‌بينم‌.وضع‌ بينايي‌ ام‌ عالي‌است‌.»

شفا از جناب‌ حرّبن‌ يزيد رياحي‌

آقاي‌ قندهاري‌ يكي‌ از علماي‌ مشهد است‌ كه‌ مرد مقدسي‌ است‌ فرموده‌بودند:من‌ در زمان‌ طلبگي‌ «تب‌ لازم‌»داشتم‌.اين‌ تب‌ انسان‌ را رهانمي‌كرد.خيلي‌ اوقات‌ هم‌ كسي‌ را مي‌كشته‌ است‌.ضعف‌ روي‌ ضعف‌ پديدمي‌آمد تا منجر به‌ فوت‌ مي‌شد.منهم‌ مرگم‌ نزديك‌ شده‌ بود.رفقامي‌خواستند به‌ زيارت‌ حرّ بروند.م‌ هم‌ حوصله‌ام‌ سر رفته‌ بد وبه‌ آنها گفتم‌مرا هم‌ ببريد.گفتند نمي‌شود.گفتم‌ هرطوري‌ هست‌ مراببري‌.اگر شده‌ روي‌دوش‌ شما باشم‌.

طلبه‌ها اين‌ كار را كدند.مرا بر دوش‌ گرفتند وبردند.طلبه‌ها زيارتشان‌ را كه‌كردند،مرا گوشة‌ حرم‌ گذاشتند ورفقا دنبال‌ تفريح‌ رفتند.و منهم‌ زيارتم‌ راكردم‌.يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ زن‌ عربي‌ با يك‌ بچة‌ فلج‌ وناتوان‌ وعفب‌ مانده‌آمد.اورا كنار ضريح‌ حضرت‌ حرّ گذاشت‌ ويك‌ شبكه‌ را گرفت‌ وگفت‌:ياكاشف‌ الكرب‌ عن‌ وجه‌ الحسين‌!اكشف‌ كربي‌ بحق‌ّ مولاك‌الحسين‌.يعني‌ اي‌ كسيكه‌ غم‌ وغصه‌ را از حسين‌ برطرف‌ مي‌نمودي‌!غم‌وغصه‌ مراهم‌ بحق‌ حسين‌ برطرف‌ كن‌!

آن‌ زن‌ شبكه‌ دوم‌ را گرفت‌ واين‌ جمله‌ را گفت‌.شبكه‌ سوم‌ را گرفت‌ واين‌جمله‌ را گفت‌ ناگاه‌ بچه‌ ايستاد و آمد دامن‌ مادرش‌ را گرفت‌ وگفت‌ مادر!

آري‌ بچه‌ خوب‌ شد.فهميدم‌ كه‌ اين‌ نوع‌ معجزات‌ راي‌ اين‌ زن‌ تازگي‌ نداشته‌واثالش‌ را بسيار ديده‌ بود.اين‌ زن‌ يك‌ تعظيم‌ وتشكري‌ كرد واز حرم‌ حضرت‌حرّ بيرون‌ رفت‌.

من‌ فكر كردم‌ كه‌ اين‌ زن‌ اين‌ حاجت‌ را گرفت‌!من‌ كه‌ يك‌ واعظ‌ وطلبه‌ هستم‌ومروط‌ به‌ اهل‌ بيتم‌ چرا من‌ حاجت‌ نگيرم‌؟مي‌توانست‌ بلند شوم‌.لذا افتان‌وخيزان‌ تا پاي‌ ضريح‌ آمدم‌ وشبكه‌ را گرفتم‌ وگفتم‌:يا كاشف‌ الكرب‌ عن‌وجه‌ الحسين‌!اكشف‌ كربي‌ بحق‌ّ مولاك‌ سپس‌ همانند آن‌ زن‌ ،شبكه‌ دوم‌ را گرفتم‌ وهمين‌ جمله‌ را گفتم‌.بعد شبكه‌سوم‌ را هم‌ گرفتم‌ واين‌ دعا را كردم‌.ناگاه‌ ديدم‌ مل‌ آب‌ كه‌ روي‌ آتش‌ بريزندبدن‌ گرم‌ من‌ ،سرد شد.ديدم‌ قدرت‌ دارم‌.بلند شدم‌ وايستادم‌.ديدم‌ مي‌توانم‌راه‌ بروم‌.بنا كردم‌ به‌ راه‌ رفتن‌.حتي‌ ديدم‌ مي‌توانم‌ بدوم‌!بنا كردك‌ به‌دويدن‌!آدم‌ نزد طلبه‌ها وگفتم‌ بيائيد!خوب‌ شدم‌.»

عبادت‌ امام‌ سجاد(ع‌)

امام‌ باقر(ع‌)مي‌گويد:

پيش‌ پدرم‌ رفتم‌ وهنگاميكه‌ ديدم‌ كه‌ از كثرت‌ عبادت‌  وبيداري‌،رنگ‌مباركش‌ زرد وچشمهايش‌ از گرية‌ زياد مجروح‌ وپيشانيش‌ از كثرت‌ سجودپينه‌ كرده‌ وساقهاي‌ پايش‌ از ايستادن‌ زياد درنماز ورم‌ كرده‌ بود،من‌ به‌ گريه‌افتادم‌.امام‌ بمن‌ نگاهي‌ كرد وگفت‌:

آن‌ كتابي‌ كه‌ عبادت‌ علي‌(ع‌)در آن‌ ذكرشده‌ است‌ را بياور!وقتي‌ آوردم‌،مقداري‌ خواند وفرمود:چه‌ كسي‌ مي‌تواندمانند علي‌(ع‌)،عبادت‌ كند؟ حجرالاسود به‌ صدا درآمد!بعد از شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع‌)،محمدبن‌ حنفيه‌ كه‌ برادر امام‌ حسين‌(ع‌)بودنزد امام‌ سجاد(ع‌)رفت‌ وگفت‌:

/ 44