نويسندگان جديد كه در باب تكثرگرايي سخن گفتهاند آن را در دو حوزه مهم مورد بررسي قرار دادهاند؛ يكي در حوزه فرهنگ و اعتقادات و ديگري در حوزه جامعه و سياست.7 چنانكه «دال» توضيح ميدهد، تكثرگرايي اجتماعي - سياسي همواره بر بنياد تكثرگرايي فرهنگي ـ اعتقادي كه دين جزء اساسي آن است، استوار است. بنابراين، پرسش اساسي مقاله حاضر، جستجوي رابطه و نسبتي است كه ممكن است بين تعاليم اسلامي و دو گونه مذكور در مقوله كثرت گرايي وجود داشته يا ملحوظ شده باشد.مسلما رابطه دين و سياست در اسلام، چنانكه تاريخ گذشته و حال جوامع اسلامي نشان ميدهد، براي همه مسلمانان، مفروض تلقي شده است، ولي آيا وراي اين رابطه، نظريهاي مشخص در سياست ديني، اعم از قرآن و سنت، و يا فقه اسلامي وجود دارد؟ يا هيچ نظريهاي فراگير و واحد در خصوص امامت و سياست اسلامي وجود نداشته و تمام نظريات فقهي در صدد تطبيق و تقييد سياست، ـ به عنوان امري عرفي ـ، با ارزشهاي ديانت اسلام بودهاند؟ و يا اين كه برخي نظريهها سياست را امري شرعي ميدانند و برخي ديگر مسألهاي عرفي؟ با فرض برداشت نخست، يعني اين تلقي كه در اسلام تعريف واحدي از «دولت اسلامي» وجود دارد، هدف يك پژوهشگر در باب مشاركت سياسي، بررسي نسبت تعريف فوق با الزامات تكثرگرايي خواهد بود. ولي با فرض دوم و سوم، آنچه براي محقق اهميت پيدا ميكند، نسبت تكثرگرايي با مباني فقهي و كلامي متعددي است كه در نظريههاي متفاوت، و بر اساس قرائتها و تفسيرهاي خاص از اسلام صورت گرفته است.به هر حال، جميع مذاهب و فرق اسلامي يا اكثر قريب به اتفاق آنها، بر وجوب رهبري و نظام سياسي تأكيد دارند، اما اين اتفاق نظر، هرگز به معناي اجماع بر نظريهاي واحد در سياست و دولت اسلامي نيست. از بارزترين شواهد نبود چنين نظريهاي، اختلاف مذاهب اسلامي در تعريف مفهوم امامت يا خلافت اسلامي است؛ شيعيان رهبري اسلامي را امري منصوص و منصوب از جانب پيامبر صلياللهعليهوآله ميدانند كه در خصوص انسانهاي وارسته و امامان معصوم از تبار پيامبر صلياللهعليهوآله تحقق يافته است.در حالي كه خوارج و به ويژه اباضيه با رد اعتقادات شيعه، امامت و رهبري را در خصوص هر فرد مسلمان و مؤمن و عاقل ـ قطع نظر از خاستگاه نسبي و قبيلهاي آنهاـ قابل تحقق ميدانند.8 از ابن حزم نقل شده است كه عموم خوارج، جمهور معتزله و نيز بعضي از مرجئه بر اين نظرند كه امام بر هر كسي كه به كتاب و سنت آگاه بوده و احكام و توصيههاي ديني را اجرا نمايد، خواه قرشي باشد يا عرب و يا حتي بردهزاده، جائز است: «و قال ضرار عن عمرو القطفاني، اذا اجتمع حبشي و قرشي كلاهما قائم بالكتاب و السنة، فالواجب ان يقدم الحبشي لانه اسهل لخلعه اذا حاد عن الطريقة؛ضرار به نقل از عمرو قطفاني ميگويد: وقتي دو نفر [برده] حبشي و قرشي داوطلب امامت باشند و هر دو بر كتاب و سنت پايبند باشند واجب است كه [برده] حبشي را به رقيب قرشي او ترجيح داد، زيرا در صورت سرپيچي، خلع حبشي از قدرت آسانتر است.»9در تقابل، با دو ديدگاه شيعي و خوارج، مسلمانان معروف به اهل سنت، ضمن قبول شرط قرشي بودن يك سري شروط شرعي ديگري براي حاكم اسلامي ذكر ميكنند كه نوعا در رسالههاي موسوم به «احكام السلطانيه» اشاره شده است.هر يك از مذاهب سه گانه، در درون خود نيز تفسيرها و قرائتهاي متعددي دارند، كه هر كدام از آنها نسبتهاي متفاوتي با مقوله كثرت گرايي پيدا ميكنند. با عنايت به نظريههاي متكثر و متنوع در فقه اسلامي، ارزيابي جايگاه كثرت گرايي در انديشه اسلامي در صورتي ممكن خواهد بود، كه نسبت آن با موارد سه گانه ذيل به دقت مورد بررسي قرار گيرد:الف) نظريههاي اسلامي ـ سياسي ب) منابع و متون اسلاميج) تاريخ سياسي اسلامينظريههاي سياسي مسلمانان، به لحاظ ساختار و ماهيت متفاوت «اقتدار»، پراكندگي و تكثر زيادي پيدا كردهاند، اما بطور كلي ميتوان آنها را به دو گروه عمده قديم و جديد تقسيم نمود كه طبعا، وجه اقتداري نظريههاي گذشته، نسبت به ديدگاههاي جديد غليظتر بوده و انديشههاي جديد عمدتا گرايشهاي كم و بيش تكثرگرايانهاي نشان ميدهند.هيچ كدام از نظريههاي فوق، منابع و متون اسلامي را كاملاً پوشش نميدهند، بلكه هر كدام به لحاظ ويژگيهاي گفتاري خود، فقط بخشي از منابع را مورد استناد قرار داده و جنبههاي ديگر را يا تفسير ميكنند و يا بطور كلي مورد غفلت قرار ميدهند. اين نظريهها، همچنين، هرگز نميتوانند كليت تاريخ دولت اسلامي را در قالب گفتمان نظري خود جاي دهند و هر كدام بناگزير بخشهاي ويژهاي از تاريخ و تجربه اسلامي را مورد استناد قرار ميدهند. به نظر ميرسد كه نظريههاي سياسي مسلمين، هر چند در شرايط تاريخي ـ سياسي خاصي زاده شدهاند،10 اما به محض زايش و ظهور خود، از لحاظ معرفت شناختي بر منابع و متون اسلامي از يكسوي و كليت تجربه تاريخي از سوي ديگر تقدم پيدا كردهاند.11 بدينسان برخلاف سنت مشهور كه نظريهها را منبعث از معاني ذاتي و غير تاريخي متون و منابع ديني تلقي ميكردهاند، به نظر ميرسد كه اين نظريهها هستند كه معني و تفسير ويژهاي را بر منابع اسلامي تحميل كردهاند.12با توجه به نكته فوق، چنين مينمايد كه هرگز نميتوان صرفا با استناد و تكيه بر نظريهها، معنا و مفهوم منابع و تاريخ سياسي اسلام را به درستي فهميد؛ بلكه ضرورت دارد كه با عرضه و مقابله هر كدام از نظريههاي اسلامي با يكديگر، ضمن كسب آگاهيهاي بيشتر در باب منابع، متون و تاريخ سياسي اسلام، ضريب خطاي احتمالي آنها را كاسته و ميزان گزيده بيني و كژتابي در نصوص و سنن را ارزيابي نمود.اصولاً، چنين مينمايد كه فقط در شرايط تعاطي نظريهها است كه منابع و متون، و بطور كلي سنن اسلامي، معناي واقعي خود را بيشتر ظاهر و آشكار ميكنند.13 در سطور ذيل، پس از بحث كوتاهي در باب انواع تكثرگرايي، ديدگاههاي متنوعي را كه از نظريههاي سياسي مسلمين در باب مشاركت سياسي ميتوان استنباط نمود، طرح خواهيم كرد.چنانكه اشاره شد، تكثرگرايي سياسي ـ اجتماعي، موضوع اصلي بررسي حاضر است، اما به لحاظ ارتباط مهم و بنيادي كه با تكثرگرايي اعتقادي ـ فرهنگي دارد، حوزه دوم نيز به اجمال و به عنوان مقدمهاي براي ورود به تكثرگرايي سياسي مورد اشاره قرار خواهد گرفت.