است كه با مراتب ديگر، نتواند از معصيت جلوگيرى كند.(187)3 ـ اگـر عـلمـاى اعـلام احـتـمال بدهند كه اعراض از ظلمه و سلاطين جور، موجب تخفيف ظلم آن ها مى شود،
واجب است از آن ها اعراض كنند و اعراض خود را به ملت مسلمان بفهمانند.(188)4 ـ اگـر مـراوده و معاشرت علماى اعلام با ظلمه و سلاطين جور، موجب تخفيف ظلم آن ها شود، بايد ملاحظه
كنند كه آيا ترك معاشرت اهم است ؛ زيرا ممكن است معاشرت موجب سستى عقايد مردم شود و مـوجـب هـتـك
اسـلام و مـراجـع اسـلام شـود، يـا تـخـفـيـف ظـلم ، پـس هـر كـدام اهـم اسـت ، بـه آن عمل كنند.(189)5 ـ اگـر مـعـاشـرت و مـراوده عـلمـاى اعـلام بـا ظـلمه ، خالى از مصلحت راجحه ملزمه باشد، نبايد
معاشرت كنند؛ زيرا اين امر موجب اتهام آن ها خواهد شد.(190)6 ـ اگر ارتباط علماى اعلام با ظلمه ، موجب تقويت آن ها، يا تبرئه آن ها پيش افراد
بى اطلاع ، يا جراءت آن ها، يا هتك مقام علم شود، ترك آن واجب است .(191)7 ـ كسانى از قبيل بعض تجار و كسبه كه مقاصد ظلمه را ترويج مى كنند و به جشن ها، معاصى و ظلم آن ها كمك
مى كنند، بر مسلمانان لازم است كه آن ها را نهى كنند و اگر تاءثير نكرد، از آن ها اعراض كنند و با آن
ها معاشرت و معامله نكنند.(192)
انكار زبانى
مـنـظـور از (انـكـار زبـانـى) ايـن اسـت كـه انـسـان ، تـارك مـعـروف و فاعل منكر را به وسيله زبانمورد امر يا نهى قرار دهد.
درجات انكار زبانى
انكار با زبان نيز درجات مختلفى دارد كه عبارتند از:1 ـ موعظه و ارشاد با سخنان نرم و گشاده رويى 2 ـ تحكُّم و امر و نهى الزامى 3 ـ تشديد در گفتار و تهديد بر مخالفت .(193)احكام انكار زبانى
1 ـ اگـر انـسـان مـى دانـد كـه بـا مـرتـبـه اول امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر مـقـصـودحـاصـل نـمـى شـود، واجـب اسـت كـه بـا مـرتـبـه دوم [امـر و نـهى با زبان ] اقدام كند؛ البته در
صورتى كه احتمال تاءثير بدهد.(194)2 ـ اگـر احـتـمـال دهـد كـه مـطـلوب بـا مـوعـظـه ، ارشـاد و سـخـنـان نـرم حاصل مى شود، اين كار
لازم است و فراتر از آن جايز نيست .(195)3 ـ اگـر بـدانـد كـه ايـن شـيـوه گـفـتـار اثـرى نـخـواهـد داشـت ، بـايـد بـا احـتـمال تاءثير،
امر و نهى الزامى كند و واجب است كه در اين مورد مراعات (اَلاَْيْسَرُ فَالاَْيْسَرُ) را بـنـمـايد؛
به اين معنا كه امر و نهى الزامى خود را با لطف و رحمت و محبّت همراه سازد و از آن پـا فـراتـر ننهد به
ويژه در جايى كه امر و نهى الزامى و تحكّم موجب بى احترامى و هتك حرمت فاعل منكر شود.(196)4 ـ اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكر و اقامه معروف به درشت گويى و تهديد بر مخالفت ، بستگى دارد، چنين
كارى جايز است و بايد اين كار را با دورى و اجتناب از دروغ انجام دهد.(197)5 ـ جـايـز نيست كه انكار با كارهاى حرامى مانند دشنام ، دروغ و اهانت همراه شود، مگر در مواردى كـه
مـنـكـر در نـظـر شـارع چـنـان اسـت كـه بـه هـيـچ وجـه ، بـه تـحـقـق آن رضـايـت نـدارد، مثل كشتن
انسان بى گناه .(198)6 ـ اگـر بـعـضـى از درجـات امـر و نـهـى زبـانـى ، بـاعـث اذيـت كـمـتـرى ، نـسـبـت بـه مـرتـبه