روى همين حساب در اين مسأله عملا دو جريان مخالف به وجود آمده است : يكى اينكه صاحبان فتوا در عصر اخير با مشاهده اوضاع و احوال موجود , سخت در عمق وجدان خود مى ترسند كه فتوا به عدم وجوب ستر وجه و كفين و عدم حرمت نظر بر وجه و كفين بدهند , لهذا طريق سلامت مى پويند و با يك (( الاحوط )) خود را نجات مى دهند . جريان دوم اينست كه بعضى ديگر را عقيده اين شده كه هر چند از نظر حقيقت و واقع , مطلب همين است , ولى با ملاحظات عصر و زمان كه مردم دنبال بهانه مى گردند كه قيود عفاف را به هر شكل و به هر صورت دور بريزند , بايد قسمتى از واقعيات را كتمان كرد كه موجب بهانه نشود . درست است كه اسلام پوشش چهره و دو دست را واجب نكرده است , ولى نبايد اين را به مردم گفت , زيرا با شنيدن اين مطلب نه تنها چهره و دستها را نمى پوشند , سر و سينه و پاها تا بالاى زانو را هم نخواهند پوشيد . اينجاست كه (( فلسفه كتمان )) و محافظه كارى پا به ميان