مرگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ - نسخه متنی

یحیی یثربی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل‌ دوم‌

بيم‌ مرگ‌

ترس‌ از مرگ‌، مانند عشق‌ و دلبستگي‌ به‌ زندگي‌، طبيعي‌ است‌. از هرچه‌بترسيم‌ از آن‌ رو است‌ كه‌ به‌ كمال‌ زندگي‌ زيان‌ مي‌رساند يا زندگي‌ را تهديدمي‌كند. ما از شكست‌ها، بدبختي‌ها، فقر، جهل‌ و بيماري‌ها بيمناكيم‌؛ زيراحالت‌ طبيعي‌ زندگي‌ را از دست‌ مي‌دهيم‌.

بيماري‌ و شكست‌ و ضعف‌ و نقص‌،فعّاليّت‌ حياتي‌ را به‌ سختي‌ مي‌اندازد و ما را از ثمرات‌ و لذايذ زندگي‌ محروم‌مي‌سازد. اين‌ كاستي‌ها و بيماري‌ها آن‌گاه‌ هراسناك‌ و خطرناك‌ مي‌نمايند كه‌ما را به‌ پيش‌ مرگ‌ دراندازند. براي‌ انسان‌ بيماري‌ از مرگ‌ بهتر است‌؛ زيرا اصل‌حيات‌ نمي‌بُرد. بي‌ترديد اگر بيماري‌ به‌ مرگ‌ بينجامد، خطرناك‌تر وترسناك‌تر مي‌نمايد. مرگ‌ مصيبتي‌ جدّي‌ است‌(15) و از اين‌ رو، نفرت‌انگيز وبيم‌آور است‌. ترس‌ و نفرت‌ از مرگ‌ به‌ مردم‌ عادي‌ محدود نمي‌گردد.دانشمندان‌، متخصّصان‌ و قهرمانان‌ نيز از مرگ‌ مي‌ترسند و شايد به‌ دليل‌ همين‌بيم‌ و نفرت‌ است‌ كه‌ روان‌شناسان‌ ـ آن‌ كه‌ در بررسي‌ موضوعاتي‌ چون‌اضطراب‌هاي‌ روحي‌، بيماري‌هاي‌ رواني‌ و انحراف‌هاي‌ جنسي‌ موشكافانه‌پژوهش‌ مي‌كنند ـ چندان‌ با آن‌ درگير نمي‌شوند.

علل‌ ترس‌ از مرگ‌



عشق‌ به‌ زندگي‌

علي‌ (ع) مي‌فرمايد:

و اعْلَمُوا أَنَّه‌ُ لَيْس‌َ مِن‌ْ شَي‌ءٍ اِلاّ' وَ يَكادُ صَاحِبُه‌ُ يَشْبَع‌ُ مِنه‌ُ و يَمَلُّه‌ُ اِلا الْحَياه‌َ فَاِنَّه‌ُلايَجِدُ في‌ الموت‌ِ رَاحَه‌ً؛(16) بدانيد كه‌ سرانجام‌، آدمي‌ از همه‌ لذّت‌هاي‌ دنياسير مي‌شود، جز لذّت‌ زندگي‌؛ زيرا هيچ‌ كس‌ در مرگ‌ آسايش‌نمي‌بيند.

چنان‌ كه‌ گفتيم‌، حتّي‌ عرفا و اولياي‌ الاهي‌ اين‌ حقيقت‌ را پذيرفته‌اند كه‌نظام‌ ادراكي‌ (هوش‌ و حواس‌ّ) ما بر محور حيات‌ دنيوي‌ تنظيم‌ شده‌ است‌.بنابراين‌، تا از هوش‌ و حواس‌ّ بهره‌منديم‌، حيات‌ و لذّت‌هاي‌ دنيوي‌ بر ايمان‌ارجمندند. انسان‌ زندگي‌ را دوست‌ دارد و در دشوارترين‌ موقعيت‌ نيز اززندگي‌ دل‌ نمي‌كند؛ و چاره‌اي‌ نيز ندارد؛ زيرا عشق‌ به‌ زندگي‌ غريزي‌ و نهادي‌است‌.

/ 26