را تعقيب مى كرد و شعار راهبردى حزب امـوى نـابـودى اسـلام بود و حضرت سيدالشهدا(ع ) وظيفه خود مى
دانست كه از انهدام دين نـهـايـى ، بـه هـر قـيـمـت جـلوگـيرى كند گرچه به كشته شدن و اسارت خود و
خاندان و يارانش بينجامد. امام خمينى در اين باره مى فرمايد:خـطـاى يـزيـد ايـن نـبـود كـه سـيـدالشـهدا را كشت اين يكى از خطاهاى كوچكش بود! خطاى بـزرگ ايـن
بـود كـه اسـلام را وارونـه كـرده بـودنـد و سـيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را
نجات داد.(67)
4 ـ ارشاد و هدايت
يـكـى از وظـايـف اصـلى و مهمّ مردان خدا به ويژه معصومين (ع )، راهنمايى و هدايت مردم به صـراط مـسـتـقـيـم الهـى است ، حضرت سيدالشهدا نيز به عنوان امام معصوم ، همواره دغدغه ارشاد مردم را در
دل داشت و از هر فرصتى براى اين مهم سود مى برد و در حادثه كربلا هـم از آن غـفلت نورزيد، بلكه آن را
به عنوان يكى از اهداف مقدس خويش انتخاب و بر آن اصرار ورزيد. به طور مثال امام در سال 58 ه پس از
گردآورى حدود هزار نفر از تابعين و فـرزنـدان اصـحـاب پـيـامـبـر در سـرزمـيـن مـنى ، براى آنان
سخنرانى كرد و طى طرح مـسـائل مـهـمـّى ، جـنـايـات مـعاويه را برشمرد و مردم را ملزم كرد كه آنچه را
شنيده اند در بازگشت از سفر براى افراد مورد وثوق بازگويند.(68)در جـريان نهضت نيز امام از سوم شعبان تا هشتم ذى الحجه (4 ماه و پنج روز) در مكّه درنگ كرد و از فرصت
طلايى اجتماع حجّاج براى تشريح اهداف نهضت و روشن كردن اذهان مردم سود جست . همين طور در گفت و گوهاى
خصوصى و مذاكره با افراد همواره نظرات ارشادى خـود را مـطـرح مى كرد و مى كوشيد تا دوست و دشمن را با
حقيقت آشنا كند. در اينجا به دو نمونه اشاره مى كنيم :در مـنـزل ثعلبيه ، شخصى خدمت سيدالشهدا(ع ) رسيد و تفسير آيه دوم سوره اسرا (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ
اُناسٍ بِاِمامِهِمْ) را درخواست كرد. امام در پاسخ او فرمود:(دوگونه امام هست ؛) امامى كه به سوى هدايت دعوت مى كند و عدّه اى از او مى پذيرند، امام ديـگـر بـه
سـوى گمراهى مى خواند و عدّه اى از او مى پذيرند؛ در نتيجه آنان به بهشت درآيند و اينان به دوزخ .(69)امام ، حتى در كارزار عاشورا نيز تلاش مى كرد زمزمه هدايت خويش را به گوش يزيديان برساند و چندين بار
به سخنرانى پرداخت و در يكى از آنها فرمود:واى بـر شـمـا! چـرا ساكت نمى شويد تا سخن مرا بشنويد در حالى كه من شما را به راه راسـت مـى خـوانـم
؟! به هر حال ، هر كس مرا اطاعت كند از راه يافتگان خواهد بود و هر كس نافرمانى كند، نابود خواهد شد.(70)بـعـد ديـگـر ارشـاد و هدايت امام ، راهنمايى عملى يا اسوه شدن بود؛ بدين معنا كه امام به آنـچـه مـى
گـويـد ايـمـان دارد و پـزشـكى نيست كه براى ديگران نسخه بنويسد، بلكه قـافله سالارى است كه كاروان
بشريت را به سرچشمه نور مى برد و خود پيشاپيش آنها حـركـت مـى كـنـد. در داستان عاشورا سيدالشهدا ضمن
اين كه خواستِ خدا و پيامبر را براى مردم بازگو كرد، خود پيشقدم شد و شعارهايش را عملى ساخت از جمله ؛
با سلطان ستمگر درگير شد و مفاسد حكومت اموى و ناحق بودن آن را برملا ساخت .بـه هـيـچ قـيـمـتـى زيـر بـار بـيـعـت يـزيـد نـرفـت و بـا خـون خـويـش آن را باطل اعلام كرد.امام هيچ يك از پيشنهادهاى عمّال يزيد مثل والى مدينه و مكه ، عبيدالله ، شمر و عمر سعد را نپذيرفت .خود و اصحابش ، امان نامه يزيديان را نپذيرفتند.تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.تـا آخـريـن قـطـره خـون و آخـريـن نـفـس بـر حـقـانـيـت خـود و باطل بودن دشمنش اصرار ورزيد.مصالح اسلام و امّت مسلمان را بر منافع شخصى خود و زندگى دنيا ترجيح داد.امـام و يـارانـش در اوج عـزّت و سـرافرازى به شهادت رسيدند و هرگز تن به خوارى و ذلت ندادند.فـضـايـل اخـلاقـى امـام و يـارانـش نـيـز زبـانـزد دوست و دشمن شد چنان كه عشق به مبداء آفـرينش و
ايثار و فداكارى آنان در راه خدا و مكتب اسلام بر هيچ كس پوشيده نيست و راهى را كه شهيدان كربلا
برگزيدند مورد رضاى خدا و پيامبر و مايه غبطه همه مؤ منان است .