كه نخستين شان على بن ابيطالب و آخرين شان مهدى است و خداوند فرمود: اى مـحـمـد! بـه وسـيله آخرين
وصىّ تو زمين را از لوث دشمنانم پاك خواهم كرد و مشرق و مـغربش را در اختيار او قرار خواهم داد و با
لشكريان و فرشتگانم او را مدد خواهم رساند تا دعوتم را آشكار سازد و خلايق را بر يگانگى من گرد
آورد.(254)شـيـعه براساس تعاليم ناب اسلامى معتقد است كه هر يك از امامان معصوم در زمان خويش طـبـق فـرمـان
الهـى عـمـل كـرده و اقـدام آنـان هـمـاهـنـگ بـا يـكـديـگـر و مكمّل همديگر بوده است . آنان از
سياست واحدى پيروى كرده ، عملكردشان در ظرف زمانى خـاص و شـرايـط موجود، بسان حلقه هاى زنجير با
يكديگر مرتبطاند؛ برخى به زمينه سـازى و بـرخـى به بهره گيرى مى پرداختند و همگى در رهبرى و تبليغ
احكام و معارف الهى و اجراى اسلام به طور هماهنگ عمل مى كردند. در اين درس به هماهنگى دو دوره بسيار
مهمّ تاريخ تشيع ـ كه دو نقطه عطف آن نيز به حساب مى آيد ـ مى پردازيم ، يعنى نهضت خونين امام حسين (ع )
و قيام سبز حضرت مهدى ارواحنا له الفدا.
عاشورا، اعلام راهبرد رهبرى
يـكـى از اخـتـلافـات اصـولى مـيـان جـبـهـه حـق و باطل ، مساءله رهبرى است كه بسيارى ازاخـتـلافـات و لشـكـركـشـى هـا و كـشـتـارهـا نـيـز در پـى آن مـى آيـد بـه طـور مـثـال جنگ جمل و
صفين در حكومت امير مؤ منان (ع ) بدين سبب رخ داد كه نااهلانى چون طلحه و زبـير و معاويه داعيه رهبرى
در سر داشتند و در نهايت نيز معاويه به آرزوى خود رسيد و فرمانروايى بر مملكت بزرگ اسلامى را با
نيرنگ و فريب از آن خود كرد.يكى از بندهاى پيمان به اصطلاح صلح معاويه با امام حسن (ع ) اين بود كه پس از مرگ معاويه خلافت از آن
امام مجتبى (ع ) باشد و اگر ايشان از دنيا رفته باشد، امام حسن (ع ) خـليـفـه شـود.(255)ولى مـعـاويـه
بـر خـلاف پـيـمانى كه با اصرار و امضاى اونـوشـتـه شـده بـود، ضـمـن اينكه دسيسه مسموم كردن امام
مجتبى (ع ) را تدارك ديد، روش خـطرناك سلطنت موروثى را در پيش گرفت و فرزند فاسد خود ـ يزيد ـ را نامزد
خلافت كـرده و بـراى او از مـردم بـيـعـت گـرفـت ، ايـن بـدعـت خـطـرنـاك بـا مـرگ مـعـاويـه جـامه
عـمـل پـوشـيـد و اگـر اقـدام دليـرانـه سيدالشهدا و ياران فداكارش نبود، مساءله رهبرى شايستگان و
شرايط عقلى و دينى آن براى هميشه به فراموشى سپرده مى شد. از اين رو امام حسين (ع ) مبارزه با حكومت
اموى را تكليف دانست و يكى از اهداف و شعارهاى عاشورا نيز مساءله رهبرى بود.سـيـدالشـهـدا(ع ) از يـك سـو مـشـروعـيـت و شـايـسـتـگـى يـزيـد را زيـر سـؤ ال برد و با افشاگرى
عليه آن سلطان نابكار، افكار عمومى را بر او شوراند و همگى ـ دسـت كـم در فـكـر خـويـش ـ
پـذيـرفـتـنـد كـه يـزيـد و امـثـال او هـيـچ گـونـه شـايستگى براى رهبرى را ندارند و از سوى ديگر
امام ضمن تبيين جـايـگـاه و شرايط رهبرى ، نظر اسلام را پيرامون رهبرى شايسته برملا كرد و در نهايت
نيز خود را ـ به عنوان امام معصوم ـ شايسته ترين نامزد معرفى كرد و فرمود:وَ اِنّى اَحَقُّ بِهذَا الاَْمْرِ...(256)من شايسته ترين فرد براى خلافت هستم .بدين ترتيب امام ، در كنار شعارها و برنامه راهبردى اسلام ناب و تحكيم آن با خون خود و يـارانـش ،
راهـبرد رهبرى را نيز تبيين كرد و به مسلمانان و جهانيان و آيندگان آموخت كه خواست خدا و پيامبر و
عقل و شرع اين است كه رهبرى جامعه انسانى از آن شايستگان است و بـس و هـر راه ديـگـرى بـراى تـصـاحـب
قـدرت مـحـكـوم و نامشروع است و... چنين راهبردى ، مـسـلمانان راستين را چشم انتظار مردى صالح از
تبار پاكان نشاند و بدين سان (شهادت ) بـا (انتظار) پيوند خورد و (شهيدان ) نويد آمدن (مصلح جهانى )
را فرياد كردند و اساس نامه (حكومت نهايى ) در كربلا با خون نوشته شد.