88 شاگرد بزاز - داستان راستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان راستان - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

88 شاگرد بزاز

جوانك شاگرد بزاز ، بي خبر بود كه چه دامي در راهش گسترده شده . او نمي دانست اين زن زيبا و متشخص كه به بهانه خريد پارچه به مغازه آنها رفت و آمد مي كند ، عاشق دلباخته او است ، و در قلبش طوفاني از عشق و هوس و تمنا بر پاست . يك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زيادي جنس بزازي جدا كردند ، آنگاه به عذر اينكه قادر به حمل اينها نيستم ، به علاوه پول همراه ندارم ، گفت : " پارچه ها را بدهيد اين جوان بياورد ، و در خانه به من تحويل دهد و پول بگيرد " . مقدمات كار قبلا از طرف زن فراهم شده بود ، خانه از اغيار خالي بود ، جز چند كنيز اهل سر ، كسي در خانه نبود . محمد بن سيرين - كه عنفوان جواني را طي مي كرد و از زيبايي بي بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد . تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد . ابن سيرين به داخل اطاقي مجلل راهنمايي گشت .

او منتظر بود كه خانم هر چه زودتر بيايد ، جنس را تحويل بگيرد و پول را بپردازد . انتظار به طول انجاميد . پس از مدتي پرده بالا رفت . خانم در حالي كه خود را هفت قلم آرايش كرده بود ، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت . ابن سيرين در يك لحظه كوتاه فهميد كه دامي برايش گسترده شده خواهش كرد ، فايده نبخشيد . گفت چاره اي نيست بايد كام مرا بر آوري . و همينكه ديد ابن سيرين در عقيده خود پا فشاري مي كند ، او را تهديد كرد ، گفت : " اگر به عشق من احترام نگذاري و مرا كامياب نسازي ، الان فرياد مي كشم و مي گويم اين جوان نسبت به من قصد سوء دارد . آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد " . موي بر بدن ابن سيرين راست شد . از طرفي ايمان و عقيده و تقوا به او فرمان مي داد كه پاكدامني خود را حفظ كن . از طرف ديگر سر باز زدن از تمناي آن زن به قيمت جان و آبرو و همه چيزش تمام مي شد . چاره اي جز اظهار تسليم نديد . اما فكري مثل برق از خاطرش گذشت . فكر كرد يك راه باقي است ، كاري كنم كه عشق اين زن تبديل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد . اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگي حفظ كنم ، بايد يك لحظه آلودگي ظاهر را تحمل كنم . به بهانه قضاء حاجت ، از اطاق بيرون رفت ، با وضع و لباس آلوده برگشت . و به طرف زن آمد . تا چشم آن زن به او افتاد ، روي درهم كشيد و فورا او را از منزل خارج كرد ( 1 ) .

1. الكني و الالقاب ، جلد 1 ، صفحه . 313

/ 72