سوال : چگونه ارتباط روح با بدن قطع مى شود؟ - مرگ، واقعيت ناشناخته نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ، واقعيت ناشناخته - نسخه متنی

نویسنده: محسن ميرزاپور؛ ويراستاران: محمد جواد شريفى، حميده انصارى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


سوال : چگونه ارتباط روح با بدن قطع مى شود؟

جواب : نظريات مختلفى از ديدگاه هاى مادى و الهى درباره ى رابطه ى روح و بدن ارائه شده است. ماديوّن معتقدند كه روح در تمام حالات تابع مادّه است. چنانچه تا آدمى جوان و با طراوت است روح او هم صحيح و جوان خواهد بود و اگر بدنش فرسوده و پير شود روحش نيز به ضعف مى گرايد. روح از نظر آنان اثر مخصوص انسجام اجزاى مادّى بدن و نتيجه ى فعل و انفعال اجزاى آن در يكديگر است; به عبارت ديگر، روح چيزى نيست جز تركيب سلسله اعصاب با مواد خاكسترى مغز، يعنى با تركيب اين اجزا، ادراكى به نام روح تجلّى مى يابد.
همان گونه كه از كبد، صفرا و از غدد فكّى، بزاق ترشح مى شود، از انسجام اجزاى بدن و ارتباط آنها با يكديگر نيز شعور و ادراك، شادى، غم، حبّ و بغض و... تجلّى مى نمايد.[1]

از نظرگاه مادّى ها با مردن و از كار افتادن اعضا و جوارح آدمى، روح او هم از كار مى افتد و از بين مى رود; چون روح انسان چيزى جز ارتباط بعضى اجزاى بدن با بعضى ديگر نيست و با از كار افتادن تمام اعضاى بدن روح او هم از كار خواهد افتاد و به طور كلى انسان معدوم خواهد شد.
از نظر الهيّون، روح، امرى مجرد است و تعلّق خاصّى به بدن دارد. از نظر اسلام روح و بدن دو واقعيّت مخالف هم اند. بدن خواصّ حياتى خود را با مرگ از دست مى دهد، لكن روح به حيات خود ادامه مى دهد. در حقيقت اين بدن است كه در حيات، تابع روح است و تا موقعى كه روح به بدن تعلق دارد بدن از حيات برخوردار است و به محض قطع علقه ى بين روح و بدن، بدن از كار مى افتد.

بايد توجه داشت كه هيچوقت انسان، روح مجرد نخواهد بود، بلكه در هر نشئه اى بدنى به همراه دارد. در حقيقت انسان هميشه تركيبى از روح و بدن است. البته در دنيا تركيبى از روح و بدن مادّى است، ولى در برزخ و قيامت، بدن او بدنى مناسب با همان نشئات و عوالم خواهد بود.
البته چنين نيست كه انسان داراى دو حقيقت اصيل باشد يكى روح و ديگرى بدن; بلكه انسان يك حقيقت بيش نيست و آن هم حقيقت روح است وبدن تابع اين حقيقت و فرع اين اصل است.

پس وقتى مرگ فرا مى رسد اصل، يعنى روح، بدن را رها مى كند و تعلّق و عُلقه ى خود را از بدن مى گيرد، آن گاه بدن به عنوان يك شىء بى روح كم كم فرسوده مى شود و از بين مى رود.[2]


[1]. ر.ك: جعفر سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، ص 34 ـ 35.

[2]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 152 و الميزان، ج 7، ص 130، ج 2، ص 113، ج 1، ص 350 ـ 352 و 365; عبدالله جوادى آملى، ده مقاله پيرامون مبداء و معاد، ص 307 و معاد در قرآن، ج 4، ص 175 ـ 177 و صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 214; محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص 349 ـ 350; جعفر سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، ص 35.


/ 39