1 محدويت : - جهان بینی توحیدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جهان بینی توحیدی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشياء يك سلسله انديشه است او از انديشه به عنوان يك وسيله ، يك رابطه عمل ، استفاده مي كند و مي داند واقعيت اشياء غير از انديشه هايي است كه او در ذهن خويش دارد . واقعيتهاي كه انسان از راه حواس خود درك مي كند كه مجموع آنها را جهان مي ناميم ، اموري هستند كه خصوصيات ذيل از آنها جداناشدني است .

1 محدويت :

موجودات محسوس و مشهود ما ، از كوچكترين " ذره " تا بزرگترين " ستاره " ، محدودند ، يعني به يك قطعه مكان خاص و به يك فاصله زمان خاص ، اختصاص دارند ، در خارج آن قطعه از مكان يا آن امتداد از زمان ، وجود ندارند . بعضي از موجودات ، مكان بزرگتر و يا زمان طولاني تري را اشغال مي كنند و بعضي مكان كوچكتر و زمان كوتاه تري را ، اما بالاخره همه محدودند به بخشي از مكان و به قدري از زمان .

2 تغيير :

موجودات جهان همه متغير و متحول و ناپايدارند . هيچ موجودي در جهان محسوس به يك حال باقي نمي ماند ، يا در حال رشد و تكامل است و يا در حال فرسودگي و انحطاط . يك موجود مادي محسوس ، در تمام دوره هستي خود يك دوره مبادله مستمر را در متن واقعيت خود طي مي كند ، يا مي گيرد و يا مي دهد ، و يا همه مي گيرد و هم مي دهد ، يعني يا چيزي از واقعيت اشياء ديگر را مي گيرد و جزء واقعيت خود مي سازد و يا چيزي از واقعيت خود را تحويل بيرون مي دهد و يا هر دو كار را انجام مي دهد ، و به هر حال هيچ موجود مادي ثابت و يكنواخت باقي نمي ماند . اين خاصيت نيز شامل عموم موجودات اين جهان مي باشد .

3 وابستگي :

از جمله ويژگيهاي اين موجودات وابستگي است . به هر موجودي كه مي نگريم آن را ( ( وابسته " و " مشروط " مي يابيم ، يعني وجودش وابسته و مشروط به وجود يك يا چند چيز ديگر است ، بطوريكه اگر آن موجودات ديگر نباشند ، اين موجود هم نخواهد بود .

هرگاه در متن واقعيت اين موجودات دقت كنيم ، آنها را توام با " اگر " و يا " اگرها " ي زيادي مي بينيم . در ميان محسوسات ، موجودي نمي يابيم كه بلاشرط و به طور مطلق ( رها از قيد موجودات ديگر كه بود و نبود ساير موجودات برايش يكسان باشد ) بتواند موجود باشد . همه وجودهايي " مشروط " مي باشند ، يعني هر كدام بر تقدير وجود يك شي ء ديگر موجود مي باشند و آن ديگري نيز به نوبه خود بر تقدير وجود يك موجود ديگر و همين طور . . .

4 نيازمندي :

موجودات محسوس و مشهود ما به دليل وابستگي و مشروط بودن نيازمندند . نيازمند به چه ؟ به همه شرايط بيشماري كه به آن شرايط وابسته هستند و همچنين هر يك از آن شرايط نيز به نوبه خود نيازمند به يك سلسله شرايط ديگر مي باشد .

 در همه موجودات محسوس موجودي نتوان يافت كه " به خود " باشد ، يعني از غير خود بي نياز باشد و با فرض نيست شدن غير خود ، بتواند موجود بماند . اين است كه فقر ، احتياج و نيازمندي سراسر اين موجودات را فرا گرفته است .

5 نسبيت :

موجودات محسوس و مشهود ، چه از نظر اصل هستي و چه از نظر كمالات هستي ، موجوداتي نسبي مي باشند ، يعني اگر في المثل آنها را به بزرگي و عظمت يا به توانايي و قدرت و يا به جمال و زيبايي و يا به سابقه و قدمت و حتي به هستي و " بود " توصيف كنيم ، از جنبه مقايسه با اشياء ديگر است .

 مثلا اگر مي گوييم خورشيد بزرگ است ، يعني نسبت به ما و زمين ما و ستارگاني كه جزء منظومه خورشيدي ما هستند ، بزرگ است . اما همين خورشيد نسبت به برخي ستارگان كوچك است و اگر مي گوييم قدرت فلان كشتي يا فلان حيوان زياد است ، يعني با مقايسه با قدرت انسان يا ضعيف تر از انسان . همچنين جمال و زيبايي و علم و دانايي ، حتي هستي و بود يك چيز ، نسبت به هستي و بود ديگر ، " نمود " است . هر هستي و هر كمال و هر دانايي و هر جمال و هر قدرت و عظمت و هر جلالي را كه در نظر بگيريم نسبت به پايين تر از خود است ، اما بالاتر از آن هم مي توان فرض كرد و نسبت به آن بالاتر ، همه اين صفات تبديل به ضد خود مي شود ، يعني نسبت به بالاتر بود ، نمود و كمال ، نقص و دانايي ، جهل و جمال ، زشتي و عظمت و جلال ، حقارت مي شود .

نيروي عقل و انديشه انسان كه برخلاف حواس ، تنها به ظواهر قناعت نمي كند و شعاع خويش را تا درون سراپره هستي نفوذ مي دهد ، حكم مي كند كه هستي نمي تواند منحصر و محدود به اين امور محدود و متغير و نسبي و مشروط و نيازمند بوده باشد .

اين سراپرده هستي كه در مقابل خويش مي بينيم در مجموع به خود ايستاده است و تكيه به خويشتن دارد . ناچار حقيقت نامحدود و پايدار و مطلق و غير مشروط و بي نياز كه تكيه گاه همه هستيها مي باشد و در همه ظروف و همه زمانها حضور دارد ، موجود است وگرنه سراپرده هستي نمي توانست روي پاي خود بايستد ، يعني اساسا سراپرده هستي در كار نبود ، عدم و نيستي محض در كار بود . قرآن كريم خداوند را با صفاتي از قبيل " قيوم " ، " غني " ، " صمد " ياد مي كند و به اين وسيله يادآوري مي كند كه سراپرده هستي نيازمند به حقيقتي است كه " قائم " به آن حقيقت باشد . آن حقيقت ، تكيه گاه و نگهدارنده همه چيزهاي محدود نسبي و مشروط است . او بي نياز است ، زيرا همه چيز ديگر نيازمند است . او " پر " و كامل ( صمد ) است ، زيرا همه چيز ديگر غير از او از درون خالي است و نيازمند به حقيقتي است كه درون او را از هستي " پر " كند . قرآن كريم موجودات محسوس و مشهود را " آيات " ( نشانه ها ) مي نامد ، يعني هر موجودي به نوبه خود نشانه اي از هستي نامحدود و از علم ، قدرت ، حيات و مشيت الهي مي باشد . از نظر قرآن مجيد سراسر طبيعت مانند كتابي است كه از طرف مؤلفي دانا و حكيم تاليف شده است و هر سطر بلكه هر كلمه اش نشانه اي از دانايي و حكمت بي منتهاي مؤلف خود دارد . از نظر قرآن هر اندازه بشر با نيروي علم ، به شناخت اشياء نائل گردد ، بيش از پيش به آثار قدرت و حكمت و عنايت و رحمت الهي واقف مي گردد .

هر علمي از علوم طبيعت در عين اينكه از يك نظر طبيعت شناسي است ، از ديده اي ديگر و با نظري عميق تر ، خداشناسي است . براي آنكه با منطق قرآن درباره طبيعت شناسي به منظور خداشناسي آشنا شويم ، به عنوان نمونه يك آيه از آيات بسيار قرآن را در اين زمينه ذكر مي كنيم : ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون ( 1 ) . همانا در آفرينش آسمانها و زمين ، آمد و شد ( گردش ) شب و روز ، كشتيهايي كه به سود بشر دريا را طي مي كنند ، آبي كه خدا از بالا فرود مي آورد و بدين وسيله زمين مرده را از نو جان مي دهد و انواع جاندارها را در روي زمين مي پراكند ، چرخش بادها و ابر كه ميان زمين و آسمان به

1. بقره / 164.

/ 38