نقص - خدا در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمدعلی گرامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقص

يكى ديگر از راههاى فكرى وصول به خداوند دقت در نقص مخلوقات است، على "ع" چنين مى فرمايد:

و بما وسمها به من العجز على قدرته، و بما اضطرها اليه من الفنا على دوامه. داغ عجز كه بر مخلوقات است، دليل قدرتش و فناء حتمى و بى اختيار آنها دوام او تعالى مى باشد. [ از خطبه 227 ص 733 نهج البلاغه فيض. ]

و باشتباههم على ان لا شبه له: با همانند داشتن مخلوقات مى رساند كه خود همانندى ندارد. [ از خطبه 227 ص 733 نهج البلاغه فيض. ] مخلوقات همه منظره هائى هستند كه در عين منظور بودن با كمى دقت، ما را به منظور اصلى رهنمون مى شوند و خود از منظره بودن افتاده وسيله ى نظر رويت حق مى گردند و به اصطلاح از "فيه ينظر" بودن به "به ينظر" بودن تبديل مى گردند، زيرا باكمى دقت مى فهميم كه ناقصند و به دنبال موجودى كامل كشيده مى شوند كه جذبه از آن سوى مرز مى باشد. و تشهد له المرائى لا بمحاضره: منظره ها همه گواه وجود حق مى باشد، گواهى بدون رو درروئى و مقابله [ از خطبه 227 ص 733 نهج البلاغه فيض. ] جهان پديده ها، همواره دست توسل و التجاءشان بدان سو مى باشد كه ناقص همواره به دنبال كاملست:
اللهم اليك افضت القلوب و مدت الاعناق و شخصت الابصار و نقلت الاقدام و انضيت الابدان، خداوندا به سوى تو دل ها پرگشود و گردن ها كشيد و چشم ها خيره شد و قدم ها به حركت درآمد و تن ها نزار گشته است... [ از كلام 15 ص 860 نهج البلاغه فيض. ]

على "ع" حركت و سكون "كه خاصه ى جسمند" را بدين جهت از خداوند نفى فرموده كه مستلزم نقصانند، و در آن صورت خداوند ملتمس تماميت و كمال خواهد بود، فاقد كمال است و آن را مى طلبد.

و لا يجرى عليه السكون و الحركه و كيف يجرى عليه ماهوا جراه و يعود فيه ما هو ابداه و يحدث فيه ما هوا حدثه اذا التفاوتت ذاته و لتجراء كنهه و لا متنع من الازل معناه و لكان له وراء اذ و جد له امام و لا لتمس التمام اذلزمه النقصان و اذا لقامت آيه المصنوع فيه و لتحول دليلا بعدان كان مدلولا عليه.'' حركت و سكون بر او "تعالى" جريان ندارد، چگونه چيزى بر او وارد شود كه خودش ايجاد كرده است. چيزى كه خود ابتداء كرده در او حلول كند و آنچه كه خود احداث فرمود در او حادث گردد، در اين صورت ذاتش مختلف گشته، و حقيقتش تجزيه مى شود، و ازليت را نمى پذيرد و جلو و عقب خواهد داشت. و چون در اينصورت ناقص است بايد التماس كمال و تماميت كند و نشانه ى مخلوقيت در او پديد مى آيد و بجاى اينكه به او برسيم، بايد به وسيله ى او به ديگرى برسيم. [ از خطبه 186 نهج البلاغه صبحى صالح. ]

نقص در هر پديده، علامت اين است كه مقدار كمالى كه دارد از خودش نيست، و از ذات كامل غير محدودى به او افاضه شده است. اگر وجود و كمالات وجودى از خود شئى ء باشد، بناچار خود منبع كمال خواهد بود و ديگر هيچ گونه نقصى نخواهد داشت.

/ 59