دعا و نياز روح
اساسا دل در انسان كه به عنوان مركز عواطف مورد توجه است دليل دلبستگى انسان است كه دل بدون دلبر نمى تواند چنانكه معده بدون غذا نمى تواند بود.و اين مسلم است كه دل را بكف هر كه نهم باز پس آرد. هيچيك از علائق مادى نمى توانند خلاء دل را پر كنند و هر گاه كه انسان به چيزى از ماديات دل مى بندد، ديرى نخواهد پائيد كه از آن زده مى شود به سراغ چيز ديگرى مى رود و اساسا وضع اين زندگى مادى همين است. [ اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال والا و لا د. بدانيد كه زندگى دنيا جز بازى و غفلت و آرايش و افتخارهاى "فردى و گروهى" و نشان دادن كثرت مال و فرزند چيزى نيست حديد 20. ] اينها صفات دنيا بحسب زمان هاى مختلف و حالات گوناگون مى باشد.
اين عدم ثبات روح و پرش دل از اين چيز به آن چيز، همان طور كه دليل نياز روح به وابستگى مى باشد، دليل عدم لياقت اين چيزهاى مادى براى پر كردن خلاء دل نيز مى باشد.
نغمه هاى عاشقانه اى كه از انسان ها به هر صورت و نسبت به هر چيز، انجام مى گيرد، از همان نياز وابستگى برمى خيزد و اين نغمه ها نيز به حكم همان وابستگى ها هستند، نغمه هائى كه مربوط به ارتباط به غير خداوند باشد، بفرض كه با رضايت روان انسان همراه باشد دوام ندارد و به زودى
به شكايت و گله گزارى ها و قطع كردن ها مى انجامد، نغمه اى ثابت است كه همچون اصل دل بستگى طبق تكوين و نياز اصيل انسانى باشد و آن فقط نغمه هائيستكه در ارتباط به نيروى قاهر فوق طبيعت باشد، آرى فقط معاشقه با خداوند است كه طبق فطرت انسانى است و اين هم همان احساس فطرى را كه گفتيم تاييد مى كند.
همين موسيقى هاى منحرف، دليل نياز روحى انسان به نغمه هاى اصيل مى باشد. و همين معاشقه هاى مبتذل دليل احتياج انسان به نماز مى باشد. و همين نماز و دعا و مناجات و نغمه هاى غيبى، دليل بستگى انسان به خداوند مى باشد و راه استدلال بر وجود خدا مى باشد.
ممكن است دل يا دلهائى متوجه نباشند كه چرا نغمه دارند و چرا دعا مى خوانند، ولى همه چيز احساس نيازى را دارند، همان طور كه همه در حركت عمومى جهان به سوى خدا مى روند، ولى بيشتر غافلند و حتى منكرند و حركت هائى جزئى زندگيشان جلوى ديد كليشان را گرفته و نمى توانند حركت اصولى خود را در ضمن حركت كل جهان مشاهده كنند.
هم چون خورشيدى كه حركت وضعى خود را و نيز حركت انتقالى خود را مى بيند، ولى حركت انتقالى منظومه ى شمسى را "كه خود نيز جزء آن است" و حركت انتقالى كهكشان ما را "كه اصل منظومه ى ما جزء آن است" نبيند.
قرآن كريم مى فرمايد: افغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموات و لارض. اينها غير دين خدا را مى جويند، با اينكه همه ى موجودات. آسمان ها و زمين، تسليم خدايند و به او اسلام آورده اند. [ آل عمران 83. ]
يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض. همه موجودات آسمان ها و زمين، خداوند را تسبيح مى گويند. [ جمعه 2. ]
و اذا خذ ربك من بنى آدم من ظهور هم دريتهم و اشهد هم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى و آنگاه كه پروردگارت از آدميزادگان از اصلابشان پيمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه گرفت. آيا خداى شما نيستم؟ گفتند چرا؟ [ اعراف 172. ] و به علت همين جذبه ى طبيعى به سوى خدا "كه ندايش فطرى است" آرامش روانى فقط در سايه ى ياد خدا ممكن است. الا بذكر الله تطمئن القلوب.