حدوث
از جمله راه هاى وصل به عالم الهى، تفكر در حدوث اشياء مى باشد كه مكرر مورد توجه على "ع" قرار گرفته است، از جمله:مستشهد بحدوث الاشياء على ازليته "حدوث اشياء را بر ازليت خويش گواه و شاهد گرفته است." [ خطبه 227 ص 733 نهج البلاغه فيض. ]
الدال على قدمه بحدوث خلقه على وجوده به خدايى كه با آفريدن آفريدگانش و با حدوث خلقش بر وجود خويش و نيز بر ازليتش دلالت و هدايت فرموده است [ خطبه 227 ص 733 نهج البلاغه فيض. ]
الحمدلله الدال على وجوده بخلقه و بحدوث خلقه على ازليته
سپاس خدا را كه با خلق خويش بر وجود خود دلالت نمود و با حدوث آن به ازليت خود رهنمائى فرموده است [ خطبه 152 ص 467 نهج البلاغه. ] دراين خطبه هم گر چه كلمه ى حدوث نيامده، ليكن روى عدم قدمت جهان پافشارى شده است:
- الحمد لله المعروف من غير رويته، الذى لم يزل دائما اذ لا سماء ذات، براج و لا حجبذات ارتاج و لا ليل داج و لا بحر ساج و لا جبل ذو فجاج و لافج ذوا عو جاج و لا ارض ذات مهاد و لا خلق ذو اعتماد. ذلك مبتدع الخلق و وارثه... سپاس خدا را كه ناديده مورد شناخت مى باشد، و بدون حركت فكرى خلق مى كند. او دائما باقى و بر پا بوده و هست.
آنگاه كه نه آسمان داراى برج ها و نه حجاب هاى داراى درها و نه شب تاريك و نه درياى آرام، و نه كوه صاحب راه ها و نه راه پرپيچ و خم، و نه زمين گسترده، و نه خلق توانا، هيچيك نبوده اند. او ايجاد كننده ى خلق است، و همو وارث خلق... [ خطبه 89 ص 224 نهج البلاغه. ]
على "ع" دركلام ديگرى حركت و سكون را از خداوند نفى نموده است كه آنها ملازم با حدوث هستند و با ازليت حق منافات دارند:
و لا يجرى عليه السكون و الحركه و كيف يجرى عليه ما هوا جراه و يعود فيه ما هو ابداه و يحدث فيه ما هوا حدثه اذا لتفاوتت ذاته و لتجزا كنهه و لا متنع من الازل معناه و لكان له وراء اذ وجد له امام و لا لتمس التمام اذ لزمه النقصان سكون و حركت بر او جريان نمى يابد و چگونه چيزى كه خود ايجاد فرموده بر او عارض شود و آنچه خود ابداع نموده، درخودش حاصل شود و آنچه احداث نموده، خودش معرض حدوث آن واقع شود؟ پس در اين صورت ذات او به اختلاف عوارض مختلف شده و حقيقتش تجزيه مى شود و از ازليت بركنار مى گردد. و در اين صورت جلو و عقب خواهد داشت و چون ناقص است بايد به دنبال كمال بگردد..." [ خطبه ى 228 ص 742 نهج البلاغه فيض. ]
يعنى حركت و سكون، ملازم با حدوث است و حدوث، ملازم با مخلوق بودن، و مخلوق بودن ملازم با خالق داشتن.