بیشترلیست موضوعات سخن بنياد مقدمه حدوث حدوث چگونه دلالت مى كند نظم هدايت غريزى نقص سئوالات مربوط به هدف خلقت فطرت دعا و نياز روح عرفت الله بفسخ العزائم تجلى الله در قرآن آخرين سخن توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و بنابراين آنچه از غريزه ى زيبائى دوستى قبول داريم، لازمه اش يا خودش غريزه ى خود دوستى قبول داريم، لازمه اش يا خودش غريزه ى خدا دوستى است. و اگر منظور غريزى بودن خصوص زيبائى مادى است قبول نداريم كه چنين چيزى بنفسه و بخصوصه غريزى باشد. منظور از ادبيات چيست؟ ادبيات تخديرى ازنوع اشرافى گرى آن يا از نوع اوباشى گريش، يا ادبيات تخديرى از نوع اشرافى گرى آن يا از نوع اوباشى گريش، يا ادبيات انقلابى كه جهش و تحريك مى آورد، ادبيات تخديرى كه از نظر ما و شما هر دو محكوم است و بناچار آنچه كه قابل ذكر است همان ادبيات انقلابى مى باشد. ادبيات انقلابى كدام است؟ شما اين طور تفسير مى كنيد.... كه مردم را به تحرك وجهش دعوت مى كند تا منافع خود را از دست استعارگران بيرون آورند و منابع خود را از غارت آنها حفاظت كنند، يعنى منابع مادى اصلى است و ادبيات در راه آنها، تا جامعه بهزيستى يابد و بهزيستى همان بهتر شدن بهداشت و مسكن و غذا... مى باشد كه براى بقاء جامعه ضرورت دارد و بالاخره به اينجا رسيديم كه هدف زيستن است و هنوز سئوال باقى است كه چرا آمديم تا زيست كنيم و همين زيست براى چيست؟ 4- هدف اخلاق است، اخلاق مرحله ى تعالى انسانيت است، انسان ها آمده اند تا اخلاق پاك و فضائل سالم انسانى را در سطح جامعه ها گسترش دهند. پيامبر اكرم اسلام "ص" فرموده است: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق، مبعوث شده ام كه اخلاق خوب را تكميل كنم. علم و خدمت در راه جامعه بدون اخلاق پاك به هيچ جا نمى رسد. اين مقدس ترين نظريه اى است كه مى توان از كلمات برخى فلاسفه عرفانى غير اسلامى هم استفاده نمود، ولى جاى سئوال است كه: منظورتان از اخلاق چيست؟ اخلاق فردى يا اجتماعى؟ صفاى باطن و سلامت نفس و رقيق القلب بودن در برابر خدا، و عشق به جهان، يا ملكات انسانى در مراقبت حقوق انسان ها، تا تعدى به حقوق ديگران نكند، از تجاوز در مال و جان و آبروى افراد بپرهيزد. اگر منظور اخلاق اجتماعى است كه بايد بگوئيم اخلاق اجتماعى در مسير سازندگى و حفظ جامعه است و بنابراين هدف برتر، خود جامعه مى باشد و جامعه همين انسان ها هستند... پس هدف از آفرينش انسان ها بقاء انسان ها مى شود و مى بينيد كه سئوال باقى مى ماند كه هدف از اصل آفرينش انسان ها و بقائشان چيست؟ در اخلاق فردى بايد بيشتر دقت نمود كه منظور چيست؟ و پاكدلى و عشق به جهان و... به چه معناست؟ حتما منظور عشق و خلوص نسبت به خداوند و عالم غيب است و يا عشق به جماد و حيوان و انسان كه در فداكارى در راه سائر موجودات يعنى جماد و نبات و حيوان يا انسان ها تجلى مى كند. فداكارى در راه جماد و نبات و حيوان كه قهقرا و ارتجاع است، آنها فانى راه انسانند نه بر عكس، انسان هدف است نه آنها. "بر خلاف برخى كارهاى افراطى كه انجمن حمايت حيوانات مى كند". فداكارى در راه انسان ها هم مانند بحث عمل و اخلاق اجتماعى است كه بررسى كرديم. و بنابراين يك احتمال بيش نمى ماند و آن اينكه هدف پيوستن به وجود برتر است. هدف از آفرينش و نهايت خلقت هر پديده اى، تكامل اوست و تكامل يعنى پيوستن بوجود بالاتر همچون جمادى كه از خود نبات بيرون مى دهد و نباتى كه جزء بدن حيوان يا انسانى مى شود و حيوانى كه به مصرف انسانى مى رسد بايد انسان هم فانى در وجود برترى بشود. امتيازى كه هست اين است كه فنا در مراحل پيش از انسان، فناء جسمى است. از جسم جماد كم شده با تبدل اجزاء خاك و هوا و نور، نبات تولد مى يابد و جسم نبات فانى در حيوان مى شود و جسم حيوان فانى در انسان مى شود، ولى فناء انسان در مرحله بالاتر هستى فناء جسم نيست توضيح: اينكه انسان داراى دو بعد و جهت است، بعد مادى كه از اين جهت مشابه نبات و حيوان است و جهت و بعد معنوى كه از همان روح خدا منشاء گرفته و به همان جهت مسجود فرشتگان شده است. به اين مطلب هم كارى نداريم كه اين دو، دو بعد و دو جهت يك موجودند و بعد معنوى متولد از بعد مادى است يا دو وجود جدا كه در هم ادغام شده اند. [ اولى را مرحوم صدر المتالهين مى گويد و دومى را بيشتر محدثين و ابن سينا در قصيده ى عينه اش. ] جسم انسان تدريجا و پس از مرگ يكجا به خاك برمى گردد و همه اش يا بيشترين قسمتش در ساختمان پديده هاى ديگر، دوباره بكار مى افتد، ولى بعد معنوى انسان مى تواند فناء روحى و ارادى در هستى برتر پيدا كند، و بن فناء با عمل و تمرين و تسليم در برابر خواست وجود برتر محقق مى شود. و اين فناء معنوى و ارادى است نه فناء جسمى و مادى كه حلول جسمى در جسمى باشد. خلاصه اينكه طبق قانون تكامل، هدف از آفرينش انسان فناء او در وجود برتر مى باشد. وجود برتر از انسان جهان غيب و ذات احديت است، فرشتگان و عالم عقول مطلقه و ذات خداوند. وجود برتر و مطلق و اعلائى بايد باشد كه هدف حركت موجودات باشد، كه به او برسند. اين تلاش ها و حركت موجودات و اين "سبحه و تسبيح" به تعبير قرآن كريم، و اين سير و مسير، همه اش براى رسيدن به اوست او غايه الغايات و نهايه النهايات مى باشد. مرحوم صدرالمتالهين مى فرمايد: وجود يك حقيقت است كه بنقص و كمال اختلاف دارد، معلول هم از سنخ علت مى باشد، وجود و كمالات وجودى، لذيذ مى باشد و بنابراين هر وجودى بذات خود و كمال ذات خود عشق مى ورزد. و كمال ذات به وسيله ى علت انجام مى شود، خود علت هم عاشق ذات خود مى باشد [ تلخيص گفتار آن مرحوم درج 7 اسفار ط ج ص 158. ] يعنى حركت شخص براى كمال است و كمال يعنى وجود و صفات بالاتر. هر معلولى مى خواهد به كمال علت برسد و با او هماهنگى