خدا در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمدعلی گرامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


روحى پيدا كند.
و بنابراين از راه بررسى هدف و غايت خلقت، مى توانيم بوجود مطلق الهى راه پيدا كنيم.

در مذاكراتى كه احيانا با برخى ماديين مى شد مى گفتند: قبول مى كنيم كه بايد هدف تكامل باشد، ولى تكامل يعنى بالاتر رفتن و وجودى برتر پيدا كردن، نه خصوص پيوستن بوجودى برتر! انسان نمى خواهد به وجودى برتر پيوند و متصل گردد، بلكه مى خواهد خودش يك وجود برتر گردد بشر بدون هيچ اتكاء و بدون هيچگونه مددى محكوم است كه در هر لحظه بشريت را بسازد و بنابراين بايد وجود برتر را خودش خلق كند نه هست و بايد به او برسد يعنى همان اصالت بشر كه اگزيستانسياليسم سارتر معتقد است كه هرگز بشر را هدف و غايت مطرح نمى كند چون بشر هر لحظه بايد از نو ساخته شود بلكه به معناى فراتر رفتن جاودانه بشر از حد خويش. اگزيستانسياليسم سارتر ترجمه مصطفى رحيمى.

گويا منظور ماكسيم گوركى روسى كه مى گفته: خدا نيست، بايد خلقش كرد... همين بوده است و لنين در نامه اش به او مى گويد: مقاله ات را درباره ى خدا در روزنامه... خواندم، خواهش مى كنم ديگر اين خداى ظريف علمى را برايمان درست نكن كه ضررش بيشتر است [ به كتابچه ى مذهب به قلم اينجانب رجوع شود. ] لنين كه انكار مى كرده و ناراحت مى شده از اين جهت بوده است كه اساسا او از لغت خدا و مذهب تنفر داشت. و مى توانيم يك جهت علمى هم برايش درست كنيم "هر چند او نگفته است" و آن اينكه لازمه ى اين مطلب، اعتقاد به يك وجود مطلق هر چند در آينده مى باشد، با اينكه روى مبانى ماترياليسم ديالكتيك اساسامطلق وجود پيدا نمى كند.

ولى دقت كنيد اولا: انسان كه خود ناقص است و همين نقص دليل عدم ضرورت وجودى او مى باشد در همه ى مراحل حركت خود نيازمند به
خداوند مى باشد. و دليل اين مطلبى است كه در حدوث و نظم بيان كرديم و گفتيم يك پديده در تمام مراحل تكامليش، نيازمند وجودى كامل است كه محافظ او باشد.

و ديگر اينكه آيا جذبه ى كامل است كه ناقص را بخود مى كشد، يا ناقص حركت مى كند تا كامل شود؟ يعنى وجود حيوانى غالب قاهر، نبات را به خود جذب نمى كند، و انسان حيوان را. و اگر حيوانى نبات را جذب خود نكند نبات مى گندد و فاسد مى شود. يا اين نبات است كه ميدود تا حيوان شود؟

فكر مى كنم اين مطلب روشن است كه جذبه ى كامل ناقص را به خود مى كشد و در حركت صعودى و تكامل جهان همواره ابتداء كشش از طرف كامل است و سپس ناقص به دنبال كامل حركت مى كند، و گرنه حركت به طرف كامل كه نمى داند و نمى شناسد كه معنى ندارد. "دقت كنيد" البته شوق و استعداد كمال در ناقص هست.

ديگر اينكه ما به هر حال نظام دقيق و كاملى در جهان مشاهده مى كنيم، و اين نظام دقيق اقتضا مى كند كه هر ناقصى كاملى داشته باشد. مى دانيد كه "مندليف" از همين مطلب به تكميل جدول معروفش در مسئله تعداد الكترونها رسيد.

وجود مطلقى كه انسان بايد در او فانى شود هست، و او جذبه دارد، و او انسان را به خود مى كشد، و انسان نهايت حركتش اوست، و در او فناء ارادى پيدا مى كند، و خليفه اش و جانشين او مى شود.

با توجه به اين مسائل است كه على "ع" در اوصاف خداوند مى فرمايد: و الاخر لاغايه له، او نهايت است و نهايتى ندارد. [ نهج البلاغه ى دكتر صالح ص 115 خطبه ى 85. ]

و در جاى ديگر مى فرمايد: الاول الذى لا غايه له فينتهى و الا آخر له فينقضى. او اولين است و هيچ غايتى ندارد كه چون به آن برسد تمام
شود و آخرى ندارد كه پايان يابد. [ نهج البلاغه ى دكتر صالح ص 115 خطبه ى 94. ]

و نيز مى فرمايد: الحمدلله الاول قبل كل اول و الاخر بعد كل آخر، و باوليته وجب ان لا اول له و باخريته وجب ان لا آخر له. سپاس خداى را كه پيش از هر اولى اولين است و پس از هر آخرى آخرين است، با اوليتش لازم مى آيد كه ابتدائى نداشته باشد، و با آخريتش لازم مى آيد كه آخرى نداشته باشد و [ نهج البلاغه ى دكتر صالح ص 115 خطبه ى 101. ] منظور از نهايت غايات در تعبير ديگر آن حضرت:... و احصى آثارهم و اعمالهم... و مستقرهم و مستودعهم من الارحام و الظهور الى ان تناهى بهم الغايات، همه ى آثار و اعمال بندگان را احصاء نموده و جايگاه ثابت و موقتشان را در اطلاب پداران و ارحام مادران مى داند تا آنها را به نهايت غايات برساند. [ نهج البلاغه فيض خطبه ى 89 ص 224. ] نيز شايد همين وصل به خدا و فناء ارادى در اوست، يعنى خداوند همه ى حركات انسان ها را در طول راه تا به نهايت برسند زير نظر دارد.

در حديث قدسى وارد شده است كه: يا بن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى. آدميزاده! همه چيز را براى تو آفريدم و ترا براى خودم آفريدم.''

و در حديث قدسى ديگر است كه: عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى...

بنده ى من! مرا اطاعت كن "و به برنامه ها كه برايت داده ام عمل نما" تا تو را چون خود و يا نمونه اى از خود كنم كه چون به موجودات فرمان دهى اطاعتت كنند.

در آيات قرآنى مكررا حركت موجودات به سوى خداوند ذكر شده و خداوند مقصد و نهايت حركت حساب شده است: و صوركم فاحسن صوركم و
اليه المصير، شما را تصوير كرد و نيكو صورت داد و بازگشت شما به اوست [ تغابن/ 3. ]

من كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا. آنكه ديدار خدا را اميد دارد، بايد كار شايسته كند و در عبادت خدايش شريك نياورد. [ كهف 12. ]

انا لله و انا اليه راجعون.

ما همه مال خدائيم و همه باو باز مى گرديم [ بقره 156. ]

ان الى ربك الرجعى. بازگشت به سوى خداست. [ علق 8. ]

الى الله مرجعكم و هو على كل شئى قدير. رجوع شما به خدا است و او به هر چيز توانا است [ هود 4. ]

اليه مرجعكم جميعا وعدالله حقا انه يبدء الخلق ثم يعيده.

رجوع شما به خدا است، و عده اى است حتمى، او ابتدا مى كند خلق را و سپس برمى گرداند. [ يونس 4. ]

معمولا مفسرين اين آيات را اين طور معنى كرده اند كه: به سوى رحمت خدا برمى گرديد... تقديرى گرفته اند كه نمى دانم بنابراين خود خداوند چرا اين كلمه را حذف نموده است؟

به نظر مى رسد همانطور كه ظاهر اين آيات است، رجوع همه به خداوند "نه به رحمت" مى باشد و معنايش همين است كه نهايت حركت در قوس صعودى و تكامل خلق، خداوند است و بنابراين، منظور از رجوع همگان مقصد حركت همه مى باشد هر چند همه به آن نرسند.

البته اين را بطور قطع نمى گويم هر چند عده اى هر چند عده اى گفته اند. [ به كتاب لقاء الله نوشته ى مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رجوع شود. ] شايد هم رجوع به تجليگاه بزرگ خداوند يعنى محشر و دادگاه ها و مجازات هاى الهى
باشد كه آن معنى رجوع همگان است بدون استثناء. [ هر چند طبق روايات برخى افراد محاسبه نمى شود و فورا از محشر به بهشت يا دوزخ مى روند، ولى به هر حال آنهم رجوع به همان تجليگاه الهى است. ] به هر حال ديدار و لقاء خداوند، و رجوع به خداوند، و اينكه مسير و مصير همگان به خداوند است احتمالا همان معنى است كه در عبارات نهج البلاغه و حديث قدسى يافتيم: خداوند غايت و نهايت حركت همه ى موجودات است. در تعبير ديگرى وارد است كه: اليه تنتهى الغايات.

همه ى غايت ها و هدف ها و نهايت ها آنجا پايان مى پذيرد.

در تعبير ديگرى قرآن كريم، هدف از آفرينش انسان را خلافت اللهى مى داند: و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشينى مى گذارم [ بقره/ 30. ] و درباره ى داود پيامبر "ص" كه به اين هدف رسيده است چنين مى فرمايد: يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق داود! ما تو را در زمين جانشين كرديم، پس ميان مردم بحق حكومت كن. [ ص/ 26. ] ظاهر اين است كه منظور از اين جانشين، همان جانشينى خدا مى باشد، اين مطلب است كه گفتنى است و اهميت دارد نه جانشينى از انسانهاى پيش يا جنيان.

جانشين شدن از جنيان اصلا چندان مفهومى ندارد، زيرا اين دو نوع موجود دو جور زندگى دارند و با هم مى توانند باشند چنانكه الان هستند جانشينى يعنى جمعشان نمى شود!.

به علاوه وقتى خالق مى فرمايد: من جانشينى مى گذارم معنايش جانشينى خودش مى باشد. چنانكه وقتى مى فرمايد: از فرمانروايانتان اطاعت كنيد.

".... و اولى الامر منكم" يعنى فرمانروايانى كه من معين كرده ام.

در حكومت هاى ظاهرى هم همين طور است. اگر رئيس كشورى گفت: از استاندارانتان پيروى كنيد يعنى آنها كه من معين كرده ام.

آنجا كه منظور جانشينى غير خدا است قرآن كريم اشاره مى كند و مى فرمايد: و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح. بياد آوريد كه خدا شما را پس از قوم نوح جانشين نمود. [ اعراف آيه 61. ]

فاذكرو اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد ياد آوريد كه خدا شما را پس از قوم عاد جانشين نمود نمود [ اعراف آيه 74. ] يعنى جانشين آنها در زمين و شايد آنجا هم يعنى پس از آنها استعداد خلافت اللهى داريد. و به هر حال اين نصوص قرآنى و حديثى نيز، همان مطلب عقلى را تذكر مى دهند كه هدف از آفرينش انسان خلافت اللهى و پيوستن بوجود اعلاى جهان، يعنى ذات احديت است.

و گفتم كه پيوستن نه پيوستن جسم به جسم، بلكه قدرتى كامل در سايه ى قدرت كامله ى خداوند پيدا كرده است، و همچنين آگاهى كامل و ديگر صفات... و خلاصه تخلق به اخلاق الهى به هر اندازه كه مايه ى خلافت اللهى گردد.

توجه داريد كه اين بحث به تناسب استدلال بر وجود خدا بود كه: ناقص جذب كامل مى شود، هدف تكامل است، تكامل پيوستن به وجود برتر است. وجود برتر موجود است نه اينكه بايد ايجادش كرد "كه ماكسيم گوركى مى گويد"، ولى ضمنا بحث هدف از آفرينش كه از بحث هاى مهم فلسفى است بطور فشرده مطرح شد اميد است كه مفيد باشد.

/ 59