خدا در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدا در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمدعلی گرامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راسل انگليسى مى گويد: از وقتى شرح حال فرانسيس بيكن فرانسوى را خواندم كه مى گويد: پدرم مى گفت: مدت ها معتقد به خدا بودم و تنها دليلم اين بود كه ما را آفريده است، زيرا ما علتى داريم. ولى بعدا به اين فكر افتادم كه خود خدا چگونه پيدا شد، علت او چيست؟ اگر موجود بى علت مى شود پس خودمان بى علت باشيم، چرا خدا را بى علت بدانيم و خودمان را نتوانيم چنين بدانيم... ديگر فهميدم كه بحث از علت نخستين بحث بيجائى است و بجائى نمى رسد...

راسل و بيكن و پدرش، هيچ كدام نفهميدند كه ملاك علت داشتن اصل وجود و هستى نيست بلكه هستى پديده و ممكن است. اين طور نيست كه هر موجودى علت بخواهد، بلكه هر ممكن و محتاج، هر پديده اى علت مى خواهد. خداوند نه نيازمند و محتاج است و نه پديده مى باشد.

2" تاكنون كسى خليفه الله شده است؟ و آيا چنين كسى نسيان و فراموشى و غلفت مطلقا ندارد؟! يا هنوز نقصى در وجود اوست؟ و به هر حال با خداوند خيلى فاصله دارد.

پاسخ اينكه مسلما انبياء بزرگ و ائمه ى اطهار "ع" به هدف آفرينش رسيده اند. مى توانيد براى تحقيق اين مطلب، خودتان سرى به دعاها و زيارت نامه ها و فضيلت نامه ها و كلا رواياتى كه درباره ى پيامبر "ص" و
ائمه "ع" رسيده بزنيد تا اين مطلب معلوم شود.

ليكن چون مسئله خلافت اللهى يك مسئله روحى است و با جذبه ى معنوى ارتباط دارد و انسان هر كه باشد در اين جهان ماده برخورد با خيلى چيزها دارد كه ممكن است حداقل در زمانى كوتاه او را غافل از ياد خدا كند گاهى حالات بشرى "البته در سطح بسيار بالا، ولى پائين از خلافت اللهى" غلبه مى كند و نسيان و غفلت عارض مى شود.

پيامبر اكرم "ص" "بنا به نقل" مى فرمود: گاهى دلم را زنگ مى گيرد و بدين جهت روزانه "70" مرتبه استغفار مى كنم. [ انى ليران على قلبى و انى لاستغفر الله كل يوم سبعين مره شرح صحيفه ى سيد على خان. ]




  • يكى گفتا به آن گمگشته فرزند

    ز مصرش بوى پيراهن شنيدى

    بگفت احوال ما برق جهان است

    گهى پيدا و ديگر گه نهان است



  • كه اى پير ادب مرد خردمند
    چرا در چاه كنعانش نديدى
    گهى پيدا و ديگر گه نهان است
    گهى پيدا و ديگر گه نهان است



/ 59