كرده ايم . راجع به زمين و آسمان در آن آيه اي كه مي فرمايد : " ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها " ( فصلت أ 11 ) با كلمه " قال " بيان مي كند . در قيامت هم راجع به زمين مي فرمايد : " يومئذ تحدث اخبارها 0 بان ربك اوحي لها " ( زلزال أ 4 و 5 ) وحي نسبت به زمين هم اين است . نسبت به جاندارها هم كه در قرآن زياد هست كه مفصل است . . 3 شكلش فرق مي كند ( چون حقيقت اينها هدايت است ، همان رهبري و كشيدن از جلو زمين يك شكل مخصوص است ، وحي به نباتات كه در يك درجه عاليتري هستند به شكل ديگري است متناسب با ساختمان و هستي و درجه هستي شان ، وحي در حيوانات و حشرات به شكل ديگري است ، و وحي در انسان و مقام نبوت به شكل ديگري . نيست ، اينجا هم كه مي گويند شكل وحي در هر موجودي متناسب با خود آن موجود است ، بحث ما در وحي نبوت است كه شكلش چه شكلي هست . عمده ، آن را ما بايد بدانيم . اين هم باز مسأله اي است كه ما از زبان اولياء وحي بايد بشنويم چون نه مي توانيم روي آن تجربه كنيم و نه مي توانيم استدلال كنيم . ما بايد ببينيم آنها چه گفته اند ، بعد ، از نظر علمي ببينيم چگونه مي توانيم توجيه كنيم .
وحي انبياء
در وحي انبياء يك مطلب كه مسلم است اين حد كه اين وحي معلم داشته يعني بدون معلم نيست ولي معلم غير بشري و غير طبيعي : " علمه شديد القوي " . ( و النجم اذا هوي 0 ما ضل صاحبكم و ما غوي 0 و ما ينطق عن الهوي 0 ان هو الا وحي يوحي 0 علمه شديد القوي ) ( 1 ) . اين مطلب را ما درباب وحي حتما بايد [ در نظر ] بگيريم يعني فرض معلم و متعلم بايد بكنيم . بنابراين اگر ما بخواهيم اينجور فرض كنيم كه مثل نبوغهاي افراد [ است ] ، يك نبوغي كه فقط لازمه اين ساختمان كامل وجودي است ، نابغه هم اينجور است ، يك نابغه طرح ابتكاري مي ريزد ولي اين طرح ابتكاري از خودش است ، به اين معنا كه ساختمانش يك ساختماني است كه ايجاب مي كند چنين ابتكاري بكند . ولي در وحي هرچه شخصيت كه پيغمبر دارد در واسطه بودنش هست ، تمام شخصيتش در اين است كه توانسته ارتباط با خارج وجود خودش ، با خدا ، با شديد القوي ، با ملك ، با فرشته - هر چه مي خواهيد بگوييد - [ پيدا كند ] ، تمام شخصيتش در اين جهت خلاصه مي شود كه با خارج وجود ذهنش ارتباط پيدا كرده . به نظر من وقتي وحي نبوتي را در قرآن مي بينيم اين را نمي توانيم از آن بگيريم . بنابراين اگر شخصي هرچه كار فوق العاده انجام بدهد كه اين جهت در آن نباشد كه او واسطه است كه از بيرون وجود خودش گرفته است ، نمي توانيم اسمش را " وحي " بگذاريم ، مي خواهد ابتكار باشد مي خواهد نباشد ، هرچه مي خواهد باشد اين وحي نيست. جنبه دوم كه باز در وحي مسلما مي شود اين را [ منظور ] كرد حالت استشعار است يعني در حالي كه مي گيرد متوجه است كه از بيرون دارد مي گيرد ( كه اين هم مربوط به. 1 نجم / 1 - . 5