اعجاز قرآن از نظر بيان توحيد و معارف ربوبي - نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

. 1 هود / . 49

اعجاز قرآن از نظر بيان توحيد و معارف ربوبي

امروز من راجع به قسمت توحيد و معارف ربوبي يعني راجع به الهيات صحبت مي كنم . راجع به اين قسمت مي خواهيم عرض بكنيم كه آنچه در قرآن آمده است ، از حدود فكر يك فرد ، هر اندازه نابغه باشد ، اين جور اظهار نظر كردن غير مقدور است خصوصا با توجه به محيطي كه قرآن در آن محيط نازل شده است يعني معارف مردم آن عصر و زمان و محيط ، و با توجه به امي بودن و درس ناخواندگي پيغمبر ، و حتي با توجه به آنچه كه در دو منبعي كه براي اين مطالب در آن عصرها وجود داشته است ، يكي كتب آسماني آنوقت مثل تورات و انجيل و حتي كتابهايي نظير اوستا ، و ديگر افكار علمي و فلسفي اي كه در آن عهدها بوده گو اينكه در عربستان چيزي از اين افكار نبوده استبا توجه به همه اينها بيانات قرآن يك وضع استثنايي دارد . مقدمه كوچكي عرض مي كنم و آن اين است كه درباب توحيد و خداشناسي ، در مسأله خدا اين مطلب هست كه افكار ، خيلي مختلف است در تصوري كه از خدا دارند و اغلب اين تصورات ، بلكه به يك اعتبار بايد بگوييم تمام اين تصورات تصورات كوتاهي است ، و بلكه اصلا حقيقت توحيد اين است كه انسان به هر مرحله اي از شناسايي خداوند كه مي رسد باز يك نوع اقرار و اعترافي مي كند كه آنچه كه من خدا را به آن توصيف مي كنم حد من است نه حد او ، او برتر و بالاتر است از حد توصيف من . در عين حال افراد در حدي كه خدا را توصيف مي كنند خيلي با هم فرق دارند ، از زمين تا آسمان . مثلا بعضي افراد شايد وقتي خدا را تصور مي كنند به اين شكل تصور مي كنند كه خدا يعني يك موجودي كه مثل يك قلنبه نور است و در بالاي آسمانها قرار گرفته است .

و حتي بعضي ، تصورات تجسمي درباره خدا دارند و اغلب تصورات اين جور است و حتي در كتب آسماني قبل از قرآن كه البته ما آنها را تحريف شده بايد بدانيم نه از زبان آن پيغمبر شما خدايي به شكلي كه قرآن توصيف كرده است ، خدايي كه قرآن او را اين گونه منزه و مجرد معرفي كرده است پيدا نمي كنيد . خداي تورات را كه مي دانيم او همان موجودي است كه با يعقوب پيغمبر خودش كشتي مي گيرد و احيانا به زمين هم مي خورد . ايرانيها خيلي كوشش مي كنند كه بگويند دين زردشت يك دين توحيدي بوده
 است . البته اين مطلب در همان حدي هم كه آنها مي گويند دين توحيدي بوده ، از نظر تاريخي مجهول است ولي آن مقداري كه ثابت مي شود اين است كه در تعليمات اصلي زردشت يك توحيد در پرستشي بوده است ، يعني قبل از زردشت مردم دو گونه عبادت مي كردند : ارواح طيبه را عبادت مي كردند براي جلب لطفشان و ارواح خبيثه را عبادت مي كردند براي دفع شرشان ( يعبدون الجن به تعبير قرآن ) ، هم ملائكه را عبادت مي كردند هم جن را ، هم ارواح طيبه را هم ارواح خبيثه را ، در تعليمات زردشت آن مقداري را كه دليل بر توحيد مي گيرند كه ضدش هم پيدا مي شود اين است كه اولا پرستش ارواح خبيثه را به طور كلي نهي كرده و در پرستش ارواح طيبه هم پرستش ذات يگانه را توصيه كرده است ، آن كه منشأ همه خيرات است ، يعني يك قوه و يك ذاتي را معرفي كرده است كه همه خيرات از ناحيه او مي رسد و گفته همان را پرستش كنيد ، اهرمن را و آنچه كه منشأ بديهاست پرستش نكنيد .

 اين اگر باشد يك نوع توحيد در عبادتي است . اما توحيد در خلقت چطور ؟ يعني آيا از تعليمات زردشت مي شود فهميد كه خيرها و شرها همه از ناحيه همان است كه بايد پرستش كنيم ؟ يا نه ، آن كه منشأ خيرهاست يك چيز است ، منشأ شر چيز ديگري است ، منشأ خير را عبادت بكنيد ، منشأ شر را عبادت نكنيد ؟ اين خودش عين شرك است . هيچ در تعليمات زردشت نمي شود به دست آورد كه بگويد آن چيزي كه شرور را به آن نسبت مي دهيد خود آن هم مخلوق همان خالق كل است . از اين هم بگذريم . ما وقتي كه مي آييم در عهد ساسانيان و حتي قبل از ساسانيان مي بينيم آهو را مزدا اساسا تجسم دارد ، شكل دارد ، مجسمه دارد . كه الان هم مجسمه اش را در كتابها و احيانا در آرمهاي زردشتيها مي بينيد ، يك ريش حلقه حلقه جواهر نشاني ، يك كلاه مخصوصي ، خيلي شبيه همان سلاطين خودشان است ، يعني نمي توانسته اند خدايي را كه خدا باشد ولي شكل و صورت و تجسم نداشته باشد و قابل رؤيت نباشد تصور كنند . اين جور فكر يعني فكر خداي مجرد منزه از اين نواقص ، از مختصات قرآن است .

تنزيهات خدا در قرآن

بحث قرآن درباره خدا را در چند قسمت قرار مي دهيم . يك قسمت در قرآن بحثهاي تنزيهي است كه اينها هم خيلي مهم است يعني مرتب بشر را وادار مي كند

 كه بگو خدا برتر است ، از اين موضوعي كه درباره اش فكر مي كني برتر است ، از اين بالاتر است ، از اين توصيفهايي كه ما مي كنيم برتر و بالاتر است ، آيات تنزيهي . تمام جاهايي كه در قرآن كلمه " سبحان " آمده است ، همه تنزيه است : او منزه است ، او بالاتر است ، او برتر است . اينها يا با كلمه " تكبير " آمده است يا با كلمه " تسبيح " و " سبحان " و يا با كلمه تعالي و تعالي . در اين جور آيات ، قرآن كوشش مي كند كه خدا را برتر و منزه تر از آن افكار و انديشه هايي كه درباره خدا موجود بوده بداند و حتي او را از حد توصيف برتر و منزه تر بداند . به عنوان نمونه عرض مي كنيم در قرآن خداوند متعال از جمله اسمائي كه دارد كلمه " قدوس " است ( هو الله الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر ) ( 1 ) . قدوس از ماده قدس است . قداست همان مفهوم " برتري " را دارد ، چون انسان اينجا تعبير ديگري ندارد : از اين برتر است ، منزه است ، بالاتر است .

قدوس مبالغه است ، يعني آن حداكثر تنزه در ذات پروردگار هست ، يعني هيچ چيزي كه بويي و شائبه اي از نقصان داشته باشد به او نبايد نسبت داد . " لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار " ( 2 ) چشم هرگز او را درك نمي كند و نمي يابد ولي او چشمها را مي يابد . نفي جسميت است از پروردگار . " چشم او را نمي يابد " يعني اصلا او جزء مدركات بصر نيست . " سبحان ربك رب العزه عما يصفون " ( 3 ) منزه است پروردگار تو ، آن پروردگار عزت ، از اين توصيفهايي كه مي كنند : اي برتر از خيال و قياس و گمان و وهم و زهر چه گفته ايم و شنيديم و خوانده ايم مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم اين شعر عينا ترجمه آيات و اخبار و احاديث است كه در اينجا آمده است ، كه در قرآن به تعبيرات " تعالي عما يصفون " ، " سبحان ربك رب العزه عما يصفون " ، تعالي الله الملك الحق " ( 4 ) و " لا يحيطون بشي ء من علمه " ( 5 ) آمده است . در حديث پيغمبر اكرم كه شيعه و سني روايت كرده اند هست كه : " لا احصي ثناء عليك انت كما اثنيت علي نفسك " پروردگارا من توانايي

. 1 حشر / . 23

. 2 انعام / . 103

. 3 صافات / . 180

. 4 طه / . 114

. 5 بقره / . 255

/ 115