خارق العاده ماوراء الطبيعي مي داند يا نه ، و اگر مي داند خودش خودش را از چه راه [ معجزه ] مي داند ، تا بعد روي اين جهت بحثي بشود . - افرادي كه متقي باشند اين اعمال از آنها بروز مي كند ولي ما گاهي مي بينيم از افرادي كه تقوايي هم ندارند اين كارها سر مي زند . جواب : آن همان نوع ديگرش است كه در قرآن هر دو مطلب هست . عرض كرديم قرآن از يك طرف مي گويد : " عفريت من الجن . . . " تعبير " خبيث " مي كند : موجود خبيثي از جن چنين كاري كرد . و درباره كهنه هم قرآن رسما نزول شياطين را تعبير مي كند : " هل انبئكم علي من تنزل الشياطين 0 تنزل علي كل افاك اثيم " . آن را ذكر مي كند ، اين را هم ذكر مي كند . دو نوع است . نوعي كه ما گفتيم ، كه در نهايت امر به سعادت بشر منجر مي شود ، راهش فقط تقواست . - اصلا راهي نرفته ، فردي عادي است ، گاهي چيزي بروز مي دهد . استاد : يك مطلب هست - كه الان ايشان مي گويند و در كتابهاي قدما هم هست و ملا صدرا و ديگران آن را نقل مي كنند - كه گاهي افرادي بدون اينكه كاري كرده باشند كارهاي خارق العاده اي از آنها سر مي زند . آنها اين جور توجيه كرده اند - شايد توجيهشان هم درست باشد - مي گويند اساسا كار خارق العاده از انصراف انسان از اين طرف دنيا [ پيدا مي شود ] يعني وقتي انصراف از اين طرف پيدا شد آمادگي براي اينكه با آن طرف ، با دنياي ديگر - حالا يا با دنياي شياطين يا با دنياي ملائكه - ارتباط پيدا كند بيشتر مي شود ، كه ما گفتيم علماي امروز هم مي گويند قدرت شعور باطن وقتي بروز مي كند كه شعور ظاهر در حال تعطيل باشد ، خواب باشد ، نيمه خواب باشد ، خواب مصنوعي باشد . اصلا وقتي كه توجه به اين دنيا هست او از كار مي ايستد ، و اين كه گاهي افراد عادي خوابهاي خارق العاده مي بينند در اثر اين است كه توجه او از اين طرف سلب شده ، وقتي كه توجه از اين طرف سلب شود به آن طرف يك توجهي مي شود ، بعد كه توجه شد مثل آئينه اي كه خودش را روبرو مي كند چيزي منعكس مي شود . مي گويند بعضي افراد به علل مزاجي يا عصبي و بالاخره بدني حالت دهشت بر ايشان پيدا مي شود مثل مصروعها ، مدتي مي گذرد به حال دهشت هستند كه انگار هيچ چيز را اصلا نمي فهمند و نمي بينند . اين حالت براي او شبيه حالت خواب است ، در بيداري هم مثل آدم خواب است . وقتي مثل آدم خواب شد در اثر تعطيل اين قواي ظاهري ممكن است كه آن قواي باطني اش فعاليت كند ، كه ملاصدرا و ديگران كه اين را نقل مي كنند مي گويند ممكن است چنين اشخاصي باشند ولي علت اين امر نقص است يعني از نقص ناشي مي شود چون در حال بيداري به اراده خودش اين كار را نمي كند ، [ به عبارت ديگر ] چون در حال بيداري حالتي شبيه خواب پيدا مي كند اين حالت برايش پيدا مي شود . به هر صورت لزومي ندارد كه اين امر هميشه در اثر فعاليت باشد ، ممكن است در اثر يك نقص هم در انسان پيدا بشود . - داستاني نقل كرده اند در همين موارد كه يكي از افسراني كه مي رود مأموريت ، در اتاق خودش نشسته بود ، يك وقت مي بيند مادرش او را صدا مي كند و با حالت ناله او را مي خواند . ساعت را يادداشت مي كند ، بلافاصله برمي گردد برود خانه ، مي بيند در همان موقع مادرش داشته جان مي داده ، در حال نزع بوده و مرتب او را صدا مي كرده . يك فرد عادي بوده ، در حالت بيداري هم بوده است . جواب : اين دليل نمي شود زيرا ممكن است از ناحيه آن روح مادر باشد نه از ناحيه اين پسر و بعلاوه به طور استثنائي براي همه افراد پيدا مي شود . من خيال مي كردم شما افرادي را مي گوييد كه به طور عادي مكرر برايشان پيدامي شود ، آن را عرض كردم كه مي گويند گاهي يك نقصي در اعصاب شخص رخ مي دهد و بالاخره منجر مي شود به اين كه او توجهش از اين طرف سلب مي شودوقتي توجهش سلب شد نظير حالت خواب را در بيداري پيدا مي كند ، آن وقت يك چيزي را مي بيند ، و الا آن كه براي افراد به طور استثنائي پيدا مي شود. دكتر هشترودي گاهي به هيچ چيز معتقد نيست يعني حرفهايش ضد و نقيض است . من يك جلسه بيشتر او را نديدم ولي در آن جلسه خيلي روحي شده بود . داستاني من از خودش شنيدم ، راست و دروغش را نمي دانم . حرفش اين بود كه ديگر دنياي جمادات را بشر شناخته و دنياي مجهول فعلا براي او دنياي حيات و ذي حياتهاست ، از دنياي نباتات گرفته تا دنياي انسان ، و هر چه بالاتر مي آيد پيچيده تر مي شود ، و بشر
ديگر بعد از اين بايد دنبال حل اين مشكلات برود ، دنياي فيزيك ديگر تقريبا دنياي ساده شناخته شده است . از جمله مدعي بود ( در همين جلسه گفته ام ، تكرار مي كنم ) زماني كه در پاريس تحصيل مي كردم روزي با خانم قديم خودم قرار گذاشته بودم كه با هم برويم سينما ، ساعت 4 بعد از ظهر ، و موعدمان در فلان متر و بود . من چند دقيقه قبل از آن رسيدم ، از پله ها رفتم پايين ، در يك لحظه يكمرتبه مثل اينكه روشن شد برايم ، تهران را ديدم ، خانه برادرم را ديدم در حالي كه جنازه پدرم را مي آورند بيرون ، مردم هم دارند گريه مي كنند ، افراد را هم ديدم و بعد ديگر تمام شد . بي حال شدم به طوري كه بعد از چند دقيقه زنم كه آمد ، گفت تو چرا رنگت اينقدر پريده ؟ به او نگفتم ، گفتم مثلا مريضم ، و اين را همين طور نگه داشتم ببينم قضيه چه بود ، حقيقتي بود يا نه ؟ و بعد ديدم نامه هاي پدرم كه مرتب مي آمد نيامد و بعد ديدم برادرم نامه مي نويسد و چون مي دانستند من ناراحت مي شوم خبر نمي دادند . آخر ، وقتي من اصرار كردم معلوم شد پدرم مرده ، و بعد كيفيت و جزئيات را خواستم ، معلوم شد پدرم وقتي كه مرده در خانه برادرم بوده و همان لحظه اي كه من آن جور يكدفعه ديدم كه جنازه پدرم را مي آورند ، منطبق مي شد با همان وقتي كه جنازه پدرم را مي آورند بيرون . اين وجود دارد ، اما چيست ؟ كسي نمي تواند توجيه كند .
اعجاز قرآن
( 1 )
بنده امروز خيلي مايل بودم كه مثل جلسات پيش يك نفر ديگر از آقايان صحبت مي كرد چون وضع روحي و حال من در اين چند روز به واسطه فوت اين دوست عزيزمان آقاي شاهچراغي حقيقتا هيچ مساعد نبود براي اينكه فكري و مطالعه اي بكنم . گذشته از گرفتاريهايي كه خود به خود همين حادثه به وجود آورد اصلا حال روحي و فكري من هم هيچ مساعد نبود و لهذا موفق به مطالعه جديدي در اين زمينه نشدم ولي چون نبايد جلسه مان تعطيل بشود امروز من درباره موضوعي كه مي خواهيم شروع كنيم و آن " اعجاز قرآن " است مختصر عرايضي عرض مي كنم ، آنگاه ممكن است آقايان محترم اگر سؤالاتي دارند بيشتر سؤال بفرمايند تا ان شاءالله از جلسه آينده بهتر مطلب را اشباع كنيم . نبوت عامه و نبوت خاصه
بحثهايي كه ما در گذشته درباره وحي و نبوت مي كرديم از جنبه كلي بود و به اصطلاح درباره " نبوت عامه " بود . براي اينكه با اين اصطلاح هم آشنا بشويد ، بحثهايي كه به طور كلي درباره وحي و نبوت مي شود يعني قطع نظر از نبوت يك پيغمبربالخصوص ، اصلا مسأله پيغمبري ، مسأله نزول وحي ، مسأله اينكه هر پيغمبري بايد معجزه اي داشته باشد [ مورد بحث قرار مي گيرد ] ، اينها را مي گويند نبوت عامه ، يعني مسائلي كه درباره نبوت به طور كلي بحث مي كنند . ولي نبوت خاصه كه نبوت عامه مقدمه اي است براي آن ، بحث درباره پيغمبري يك پيغمبر بالخصوص است . مثلا درباره پيغمبر بزرگوار خودمان ما به طور جداگانه بايد بحث كنيم كه ما چه دلايل و نشانه هايي بر نبوت و پيغمبري ايشان داريم ، چون خود نبوت كه همان وحي يعني رسالت من جانب الله باشد جزء محسوسات نيست كه مشاهده بشود ، يعني يك پيغمبر كه مدعي است من پيغمبر هستم ، پيغمبري او ، رسالت او از جانب خدا مستقيما يك امر محسوسي نيست كه هر كسي به چشم خودش ببيند يا مثلا در زير يك دستگاهي بشود نبوت او را كشف كرد ، مثل كسي كه بگويد من بر عكس همه مردم داراي دو قلب هستم ، مي آييم او را معاينه مي كنيم ببينيم دو قلب دارد يا يك قلب . آن كسي كه مي گويد بر من از غيب و باطن وحي و الهام مي شود بايد با يك دليلي ثابت بشود كه او واقعا وحي و الهامي دارد . آن دليلش كه در تعبير قرآن كلمه " آيت " يعني نشانه آمده است و در اصطلاح علماي اسلامي بعد كلمه " معجزه " آمده است همان است كه ما با آن نبوت را اثبات مي كنيم . ما فعلا به نبوت ساير انبيايي كه در گذشته بوده اند كار نداريم ، درباره نبوت پيغمبر خودمان كه صحبت مي كنيم ايشان چه معجزاتي داشته اند ، چه آياتي از جانب خداوند داشته اند كه دليل بر نبوتشان باشد . بزرگترين آيت و بزرگترين دليل و آن چيزي كه به نص قرآن به آن استناد شده است خود قرآن است و بنابراين عمده بحث ما بايد روي خود قرآن متمركز بشود .
تحدي قرآن
قرآن نشان مي دهد كه از همان ابتداي نزول يعني از دوران مكه به اصطلاح متكلمين " متحدي " بوده است يعني از آن اولي كه نازل شده است مقرون به اين دعوا بوده است كه اين كلام كلام فوق بشري است ، اين كلام كلام غير قابل تقليد است و مردم را به مبارزه طلبيده است ، نه تنها مردم آن محيط و مردم آن عصر را ، بلكه مردم همه زمانها را ، كه در سوره بني اسرائيل مي فرمايد : " قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القران لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا " (1) اگر جن و انس اجتماع كنند و همدست و همفكر شوند و همه آنها بخواهند منتهاي نيروي خودشان را به كار ببرند كه مثل اين قرآن را به وجود بياورند ، نمي توانند به وجود بياورند . پس خود قرآن به خودش تحدي كرده است يعني به مبارزه طلبيده است و اين مطلب را بيان كرده است كه اين كتابي است غير قابل تقليد و مافوق بشري و بشر جن و انسش قادر نيست مثل اين قرآن را بياورد .مزاياي قرآن بر معجزات ديگر
. 1 از نوع سخن بودن
البته اين جهت هم هست كه اگر بتوانيم مدعاي خود قرآن را ثابت كنيم ، آنوقت مزيت اين معجزه بر همه معجزات ديگر روشن است از دو جهت : يكي اينكه از نوع سخن است يعني يك چيزي است كه خودش مبين يك فكر و يك روح است و يك سلسله مطالب است ، چون به اندازه اي كه سخن ، گوينده را نشان مي دهد يعني فاعل خودش را نشان مي دهد هيچ كار ديگري ، كننده را نشان نمي دهد . اين مقدمه را برايتان عرض بكنم : هر كاري ، كننده خودش را نشان مي دهد . مثلا يك ساختمان مهندس را نشان مي دهد ، آينه اي است كه تا حدود زيادي مشخصات روحي آن مهندس را نشان مي دهد . يك قالي هم آن روح بافنده خودش را نشان مي دهد . اگر عصايي تبديل به اژدها مي شود باز روح آن كننده را نشان مي دهد . ولي همه اينها تا حدود زيادي ابهام دارند يعني آن طوري كه سخن مي تواند گوينده و فاعل خودش را نشان بدهد هيچ كار ديگري نشان نمي دهد و ما كه همديگر را مي شناسيم وقتي با معاشرين خودمان مي نشينيم گويا تمام روحيه آنها پيش ما مجسم است ، تا بگويند آقاي مهندس فلان ، آقاي دكتر فلان ، يك روحيه خاصي در نظر ما مجسم مي شود كه اگر بخواهيم روحيه او را تشريح كنيم يك كتاب مي نويسيم . اگر از ما بپرسند شما از كجا او را مي شناسيد ؟ بيشترين چيزي كه او را به ما مي شناساند سخناني است كه ما از او شنيده و ديده ايم .. 1 اسراء / . 88