اعجاز قرآن ( 2 ) - نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 يك عقوبت بسيار سختي گرفتار شدند ، عقوبت بسيار سختشان چيست ؟ خدا خودشان را از ياد خودشان برد يعني بعد خودشان را فراموش كردند . باز ببينيد چقدر اين تعبير عجيب است ، چقدر عالي و چقدر ادبي است كه هر چه آدم فكر مي كند كه اصلا خود اين فكر ، قطع نظر از هر چيزي ، اين جور تعبير در محيط مكه آن روز چگونه پيدا شده اصلا آدم حيرت مي كند ! خدا را فراموش نكنيد كه بعد خودتان را فراموش خواهيد كرد ، يعني چه خودتان را فراموش خواهيد كرد ؟ مگر مي شود انسان خودش را فراموش كند ؟ بله مي شود انسان خودش را فراموش كند . همين مطلب كه باز يك منطق ديگري است ، در قرآن تعبير دارد . چون برخي مطلب قرآن موعظه هايي رواني است ، مسائل رواني اي كه مربوط به هدايتها بوده بيان شده است . يكي از حرفهاي قرآن هميشه اين است كه بشر خودش را فراموش مي كند ، و حال آنكه انسان مي گويد محال است بشر خودش را فراموش كند . نه ، فراموش مي كند .

 انسان خود واقعي اش را فراموش مي كند . گاهي انسان به يك چيزهايي در اين دنيا دل مي بندد و براي آنها كار و فعاليت مي كند كه جز خود فراموشي اسم ديگري روي آنها نمي شود گذاشت ، يعني فكر نمي كند من كي هستم ، آن من واقعي چيست ، آن من واقعي چه احتياجي دارد ؟ براي اين من اگر بايد كار كرد چه بايد كرد . طوري كار مي كند كه كأنه چنين مني وجود ندارد كه بايد براي سعادت او كوچكترين قدمي برداشت . ابوذر غفاري معروف بود كه لقمان اصحاب پيغمبر است و بعلاوه پيغمبر اكرم نصايح و مواعظ خيلي خاصي به ابوذر كرده كه در كتابها هست . كتاب عين الحيات مرحوم مجلسي شرح نصايحي است كه پيغمبر اكرم به ابوذر كرده . شخصي بعدها نامه اي نوشت به ابوذر و از اين مرد بزرگ خواست كه او را نصيحتي كند .

 ابوذر در جواب چيزي نوشت كه او نفهميد . دو مرتبه توضيح خواست . آنچه كه ابوذر نوشت اين بود كه آن چيزي را كه از همه بيشتر دوست داري به آن بدي نكن . وقتي نامه به دست طرف رسيد اصلا نفهميد ، گفت انسان كسي را اگر دوست دارد به او بدي نمي كند ، وقتي بچه اش را دوست دارد به او بدي نمي كند ، برادرش را دوست دارد به او بدي نمي كند ، ولي از طرفي هم مي دانست كه ابوذر مردي نيست كه بخواهد بيهوده حرف زده باشد ، لابد يك مقصودي دارد . دو مرتبه از او توضيح خواست ، گفت مقصودت چيست . جواب داد كه مقصودم خودت هستي چون اعز انفس براي انسان خود انسان
است . انسان خودش را از همه بيشتر دوست دارد . مقصودم اين بود كه به خودت بدي نكن ، اين گناهاني كه تو مرتكب مي شوي ، كارهاي بدي كه مي كني ، خودت را فراموش كرده اي ، نمي داني كه اثر اين كارهاي بد به خودت برمي گردد . آن آدمي كه خودش را فراموش نكرده هرگز كار بد نمي كند زيرا مي داند كار بد به خودش بر مي گردد . آن آدمي كه كار بد مي كند خودش را از ياد برده است . به هر حال اين تعبيري است در قرآن كريم كه مي فرمايد خودتان را فراموش نكنيد ( و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم ) . پس مسلما يكي از وجوه اعجاز قرآن كريم همان زيبايي الفاظش است ولي اين زيبايي الفاظ ، مجزا از زيبايي معنوي قرآن نيست ، كه درباره اين هم توضيحي عرض بكنم .

 اينكه عرض كردم كه فصاحت از مقوله جمال و زيبايي است و جمال و زيبايي با احساسات سرو كار دارد ، اين را بايد تشريح كنم ، كه احساسات بشر يك نوع نيست ، انسان انواعي از احساسات دارد و هر جمال و زيبايي با يك نوع از احساسات انسان مطابقت و هماهنگي دارد . موسيقي زيباست ولي زيبايي اي است كه گوش انسان آن را احساس مي كند . مناظر زيبا زيباست ولي زيبايي اي است كه چشم انسان ، با آنها سر و كار دارد . يك غزل عشقي را كه انسان مي شنود با غريزه شهواني او سر و كار دارد ، آن غريزه ، زيبايي آن را احساس مي كند ، ولي شعر حماسي فردوسي را كه مي شنود حس سلحشوري او از آن لذت مي برد . قرآن كه جمال فصاحت دارد مي خواهيم ببينيم كدام حس از احساسات انسان از آن لذت مي برد ؟ اين ، مسأله خيلي مهمي است . آيا آن طوري است كه مثلا ما فلان غزل عشقي سعدي را مي شنويم و آن غزل ما را غرق در لذت مي كند ، مثلا :




  • آنچه تو داري قيامت است نه قامت
    آن نه تبسم كه معجز است و كرامت



  • آن نه تبسم كه معجز است و كرامت
    آن نه تبسم كه معجز است و كرامت



يك جمال زيبا را دارد توصيف مي كند ، ما هم كه مجذوب مي شويم روي آن احساسات جمال پرستي اين گونه مجذوب مي شويم . و شعر فردوسي برعكس . زيبايي قرآن با كداميك از احساسات انسان سر و كار دارد ؟ با احساس معنوي انسان ، يعني آن احساسي كه توجه انسان را به عالم بالا تحريك و تهييج مي كند ، كه اين مطلب باشد تا بعد درباره آن توضيح بدهيم .

 در آياتي كه قرآن به عنوان اعجاز ، مردم را دعوت مي كند ، مثلا : " فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله " و هر چه كمك هم مي خواهيد بگيريد غير از خدا ، اين مفهوم مخالفش اين مي شود كه اگر شما كه مدعي اين امر هستيد خدا را به استطاعت بگيريد خواهيد توانست چنين كاري بكنيد ، در حالي كه اين هم نيست زيرا پيغمبر اسلام خاتم پيغمبران بوده و آن اشخاصي كه مدعي بودند ، اگر مي خواستند خدا را هم كمك بگيرند خدا به كمك هر كسي در اين مقوله نمي آيد .

 در اين موارد منظور چيست ؟ جواب : نه ، مقصود اين است كه هيچ صاحب قدرتي جز خدا نمي تواند . اساسا يك ادبي در بيان قرآن هميشه هست كه در هيچ مسأله اي خدا را فراموش نمي كند . حتي اگر توهمي نسبت به خداوند پيش بيايد فورا آن را رد مي كند . كلمه " من دون الله " كه از كلماتي است كه در قرآن زياد مكرر شده هميشه در چنين موردي است . مثلا اگر كلمه " من دون الله غ " نبود اين جور بود : محال است ديگر مثل اين قرآن به وجود بيايد . فورا يك كسي در ذهنش بيايد : يعني خدا هم اگر بخواهد نمي تواند مثل اين را ايجاد كند ؟ اينجا اين جور مي خواهد بگويد : جز خدا احدي قادر نيست چنين كاري را بكند . مقصود اين است كه جز خدا احدي قادر نيست اما اينكه كساني را كه شما دعوت مي كنيد ، آنهايي كه قادر نيستند ، اجابت مي كنند يا نمي كنند يا خدا را كه شما دعوت مي كنيد آيا اين دعوت شما را مي پذيرد يا نمي پذيرد ، مطلب ديگري است . صحبت در اين است كه جز خدا احدي قادر نيست . " و ادعوا من استطعتم من دون الله " معنايش اين است : غير از خدا هر كه را كه شما فرض مي كنيد دعوتش كنيد بيايد ، قدرت ندارد . " من دون الله " استثناي از ناحيه قدرت است نه از ناحيه دعوت ، براي اينكه اين توهم پيش نيايد كه قرآن مي خواهد بگويد ديگر مثل اين قرآن محال است ، هر كسي بخواهد چنين كاري را بكند ولو خدا باشد . مي خواهد بگويد صحبت خدا نيست ، خداوند اجل و ارفع از اين است كه ما او را عاجز و ناتوان از مثل قرآن بدانيم . مقصود اين است : غير از خدا هر كسي را كه شما فرض كنيد ، قادر نيست .

 

اعجاز قرآن ( 2 )

بحث ما درباره اعجاز قرآن است . عرض كرديم كه در اين مطلب كه خود قرآن خود را معجز مي داند و به تعبير خود قرآن آيت مي داند ، بحثي نيست يعني خود قرآن خودش را اينچنين معرفي مي كند كه سخني بي مانند است و براي بشر به هيچ وجه مقدور نيست مانند او را بياورد ، نه براي يك فرد و دو فرد ، و اگر فرض شود تمام افراد بشر دست به دست يكديگر بدهند بلكه جن و انس دست به دست يكديگر بدهند كه مانند آن را بياورند ممكن نيست ( قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القران لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا ) ( 1 ) . براي اينكه كسي گمان نكند مقصود اين است كه ممكن نيست افراد بشر كتابي به اندازه قرآن مثل قرآن بياورند ، در يك جاي ديگر به تناسب بحثي كه با مخالفين داشته است مي گويد : " فاتوأ بعشر سوره مثله مفتريات " ( 2 ) شما هم ده تا سوره مثل اين قرآن بياوريد . در دو جاي ديگر باز به تناسب بحث ديگر مي فرمايد : " فأتوا بسوره من مثله " ( 3 ) يك سوره هم شما بياوريد . با توجه به

. 1 اسراء / . 88

. 2 هود / . 13

. 3 بقره / . 23

/ 115